
جان و لورا زوجی جوان، حرفه ای و موفق می باشند که به شدت خواهند یک فرزند هستند، اما لورا قادر به باردار شدن نیست. آنها پس از اینکه تمام راه های باقیمانده را امتحان میکنند و نتیجه ای نمی گیرند، تصمیم گرفته تا زنی به نام آنا را استخدام کنند تا برایشان یک فرزند به دنیا بیاورد و...

۱۰ سال از آخرین باری که به سلمونی کالوین(Calvin) رفتیم میگذرد. کالوین و دوستانش هنوز در آنجا کار میکنند ولی مغازه شاهد تغییرات زیادی بود. یکی از واضحترین تغییرات این است که الان این سلمونی مختلط شده است. حالا زنان سخن چینی، درام و طعم خاص خودشان را به فیلم اضافه میکنند. علیرغم اوقات خوش و رفاقتی که در مغازه است، برای محله آنها مشکلات زیادی به وجود آمده و حالا کالوین و گروهش مجبورند که باهم کار کنند تا نه فقط مغازه بلکه حتی محله را هم نجات دهند.


جیمی از زنش جدا شده و صاحب یک رستوران می باشد و به نحوی استایل زندگی اش همانند دوران مجردی اش است، تا اینکه متوجه میشود یه پسر دارد و از او یک نوهی دختر. او باور اینکه پدر شده باشد برایش سخت بود تا اینکه پدربزرگ هم شده باشد. جیمی آدم بااخلاق، خوشتیپ و مهمتر از همه مجردترین فرد بین اطرافیانش است و حالا باید همه این خودپسندی و خوشی ها را کنار بگذارد و به جای مجرد بودن، پدربزرگ شدن را قبول کند که البته کار آسانی نخواهد بود.