اِما، دختر جوان آمیش، پس از مرگ مرموز پدرش، به کمک دوستش و پنهانی از مادرش، برای تجربه "رامسپرینگا" به دنیای بیرون میرود. در آنجا، با هیث، مردی جذاب آشنا میشود که او را مجذوب میکند، اما قرارشان ناگهان نیمهکاره میماند.
ویولت جونز پس مدت طولانی انتظار برای پیشنهاد از دواج از طرف نامزدش خسته شده و رابطه اش با نامزدش بهم میخورد. اما احساسات قدیمی، غرور و حسادت او را تبدیل به انسانی دیگر میکند...