
داستان در مورد یک پلیس خود سر بنام "رونان پیرز" است که گذشتهی تلخ و تاریکی داشته و اخیراً همسرش را نیز ربوده اند. اکنون او کاملاً میل به انتقام و خالی کردن خشمش دارد. او به طور مداوم به جستجوهایش ادامه می دهد تا سر از شهری در می آورد که ساکنین آنجا بیماران روانی، گروه های خلافکار و فاسد می باشند...

در آواخر قرن نوزدهم فاحشه ایی به نام آلیس در خانه داورنپورت خودکشی میکنند و به گفته دیگران روح آلیس خانه را تخسیر کرده و دیگران خانه را خالی از سکنه رها میکنند، حال بیش از یک قرن از آن ماجرا گذشته و صاحب جدید و پول داری خانه داورنپورت را خریده و قصد دارد در اولین شب مالکیتش یک پارتی برگزار کند که...

چند هفته ی پیش ماریبث و خانواده اش در یک گردش جنگلی گرفتار یک قاتل روانی به نام ویکتور کراولی شدند و تمام افرد خانواده به طرز فجیعی کشته شدند. اکنون ماری بث که تنها کسی است که توانسته است فرار کرده و جان خود را نجات دهد ، با گروهی از افراد مسلح بازگشته تا اجساد افراد خانواده اش را پیدا و ویکتور کراولی قاتل را نیز بکشد...