
« سر ويلفريد روبارتس » ( لاتن ) ، وكيل سرشناس ، از يك سكتهى قلبى جان سالم به در برده است و دوران نقاهت را مىگذراند . پزشكان او را از ادامهى كار در محاكم جنايى منع كردهاند ، با اين همه ، « روبارتس » دفاع از مردى به نام « لنرد وول » ( پاور ) را متهم به قتل بيوه زنى ( واردن ) شده قبول مىكند...

"جفری تورپ" دزد دریایی بی باک و ماجراجو است که احساس می کند باید به خاطر انگلستان کشتی های اسپانیایی را مورد حمله قرار دارد.در یکی از این نبردها،او یک کشتی اسپانیایی را تسخیر کرده و وقتی به ساحل می آید،"ماریا" نجیب زاده ای زیبا را پیدا می کند.او غرق در زیبایی "ماریا" شده است اما "ماریا" به خاطر دزد دریایی بودن علاقه ای به او ندارد و...

هنگام اسارت « ريچارد شيردل » ( هانتر ) به دست اتريشى ها ، شاهزاده ى خبيث ، « جان » ( رينز ) خود را فرمانرواى انگلستان اعلام مى كند. شواليه اى به نام « رابين هود » ( فلين ) حاضر نمى شود تن به حكومت او بدهد و با يارانش در جنگل شروود عليه شاه غاصب و عمالش شورش مى كند...

شبى توفانى در ژنو ، « مرى شلى » ( لنچستر ) ادامهى داستان « فرانكنستاين » را براى « پرسى شلى » ( والتن ) و « لرد بايرون » ( گوردون ) ، تعريف مىكند : مخلوق ( كارلوف ) موفق به گريز از دست گروه تعقيب گنندگان خشمگين مىشود و پس از چندى دكتر « پرتوريوس » ( تسيگر ) ، دانشمند خبيث از ؛ « فرانكنستاين » مىخواهد كه با او براى خلق مخلوقى مؤنث همكارى كند و همدمى براى مخلوق قبلى بيافريند.