

جان لوتر یک کاراگاه و بازرس ارشد است که در فصل اول در واحد جرایم جدی و در فصل دوم در واحد جرایم جدی و زنجیره ای فعالیت میکند. لوتر هم یک افسر پلیس خاص و هم یک نابغه است او وسواسی و قدرتمند است و گاهی به خاطر از دست دادن کنترل خشونت خود خطرناک میشود لوتر هزینه سنگینی را به خاطر خاص بودنش پرداخته است. او قادر نیست از جنایاتی که بهش نزدیک میشود جداکند. برای لوتر همیشه کارش در اولویت قرار دارد خاص بودنش هم برایش موهبتی است و هم یک نفرین هم برای خود و هم برای کسانی که به او نزدیک اند......

لورانس تالبوت که پس از وقایع دوران کودکیش و مرگ مادرش، مدت زیادی از خانواده و سرزمین مادری خود دور بوده پس از دریافت خبر ناپدید شدن برادرش به خانه بازمی گردد تا در جستوجوی برادرش کمک کند. اما در همین حین متوجه می شود که دهکده در خطر است و هر شب هنگامیکه ماه کامل می شود موجودی درنده مردم را به قتل می رساند…

شهر امبر و شهردار آن برای نسل های آینده دنیایی زیبا و روشن خلق کرده اند. اما اصلی ترین و قوی ترین ژنراتور شهر دچار مشکل شده و تمام لامپ های بزرگ شده شروع به روشن و خاموش شدن کرده اند. «لینا میفلیت» و «دون هارو»، دو نوجوان تصمیم به دنبال سرنخ های موجود برای گشودن راز قدیمی شهر می گیرند. هدف آنها کمک به خروج اهالی شهر قبل از خاموش شدن همیشگی لامپ هاست...

«جودي فالي» ( اکلستن ) سنگ تراشي است که عاشق تحصيل و يادگرفتن است و به تشويق معلمش، «فيلوتسن» ( کانينگام ) آروزي رفتن به دانشگاه را دارد. او پس از زندگي زناشويي کوتاه و ناموفق با «آرابلا» ( گريفيتس )، به کريست مينستر نقل مکان مي کند تا به آدم هاي تحصيل کرده و اهل کتاب مورد علاقه اش نزديک تر باشد.