
یکسال از حوادثی که برای پیتر، سوزان، ادموند و لوسی با وارد شدن به سرزمین نارنیا از طریق جارختی اتفاق افتاد، گذشته است. آنها یکروز که وارد یک ایستگاه قطار شده اند بطور جادویی مجدداً وارد سرزمین نارنیا می شوند. هزار سال نارنیایی از خروج آنها از این سرزمین گذشته است، حیوانات ناطق از بین رفته اند و یک شاه شیطانی و سنگدل به اسم میراز بر آن سرزمین حکمرانی می کند...

«دنیس» مردی بی سواد و کمی چاق است، که نامزدش، «لیبی» را پنج سال پیش ترک کرده. اکنون دنیس سعی دارد دوباره پیش نامزد سابقش برگردد. او که می فهمد لیبی با مرد خوشتیپ جدیدی آشنا شده است، تصمیم می گیرد خودی نشان دهد و از این رو برای کوچک کردن شکمش، خود را برای دوی ماراتون آماده می کند.

«تريستان» (کاکس) انگليسي جواني است که مي خواهد با «ويکتوريا» (ميلر) ازدواج کند. «ويکتوريا» شرط مي گذارد که اگر او يک شهاب بيابد به خواستگار ديگرش جواب رد خواهد داد. «تريستان» سفري را آغاز مي کند و به سرزمين اسرارآميز «استورم هولد» مي رود جايي که شهاب را مي يابد؛ دختري به نام «ايوين» (دينز)...

دختر چهارده ساله ی وینی، «ماری آنتوانت» (دانست)، در وصلتی که فقط از روی حساب و کتاب های سیاسی صورت گرفته، با «لویی شانزدهم» (شوارتسمن) پادشاه فرانسه ازدواج می کند. «ماری» خیلی زود خودش را در لذت های زندگی در ورسای غرق می کند و از توطئه های سیاسی پیرامونش نه سر در می آورد و نه در واقع، اهمیتی برای شان قائل است...