

داستان سریال درباره زندگی کاری و خانوادگی دو پزشک جراح پلاستیک مشهور در میامی می باشد. این دو پزشک بعضا از لحاظ شخصیتی کاملا متفاوت هستند. دکتر ""شان مکنامارا" دکتری ماهر و متخصص است که مرد خانواده است، کم حرف و تو دار و صادق است و به اصول پزشکی وفا دار است. در مقابل دکتر " کریسشن تروی" زرنگ و پول پرست است، با زنان بسیاری ارتباط دارد و چندان به اصول پزشکی و حرفه ای پای بند نیست، او حتی حاضر است به همکار خود دروغ بگوید و چهره مجرمی تحت تعقیب را در مقابل در یافت مبلغی هنگفت عوض نماید ، او با زنانی که خود و همکارش چهره یا بدن آنها را زیبا یا اصلاح کرده ، هم بستر می شود و برای خلق دوباره چنین زنان زیبایی بر خود درود می فرستتد...

«بروس نولان» (کري) خبرنگاري تلويزيوني در يکي از آن روزهاي پر از بدبياري اش، از کوره در مي رود و به خداوند به خاطر آن که روزگارش را چنين پر مصيبت ساخته، گله مي کند. اما در کمال شگفتي خداوند بر او ظاهر مي شود و اين فرصت را در اختيارش گذاشته مي شود که دريابد خداوند چه مسئوليت هاي عظيمي به عهده دارد.

«هالي پارکر» (لوهان) و «آني جيمز» (لوهان)، کمي پس از تولد از يک ديگر جدا شده اند و يکي با مادرشان، «اليزابت» (ريچاردسن) زندگي مي کند و ديگري با پدرشان«نيک» (کواييد). اين دو که براي نخستين بار در يازده سالگي در يک اردوگاه تابستاني با يک ديگر رو به رو شده اند، تصميم مي گيرند جاي شان را با هم عوض کنند...