
داستان فیلم دربارهی ۳ سالمند است که با حقوق کم بازنشستگی زندگی میکنند و حتی بعضی وقتها مجبور هستند غذای سگ خود را نیز بخاطر مشکلات مالی کم کنند. آنها تصمیم میگیرند که این طور زندگی دیگر فایده ندارد و میخواهند با هم به سرقت یک بانک بپردازند. اما مشکل اینجاست که آنها حتی استفاده از تفنگ را نیز یاد ندارند...

"ویوین" و "کلوئی" دو عموزاده بسیار متفاوت می باشند که از زمان بچگی همیشه همراه هم بوده اند. تا اینکه مرگ ناگهانی عمهشان، آنها را به چالش می کشد. آنها باید یک مغازه نانوایی را اداره کنند و اجازه ندهند آنجا تعطیل شود، اما دشواری کار اینجاست که طرز فکر "ویوین" و "کلوئی" کاملاً متضاد هم می باشد...

«آلن جانسن» ظاهرا زندگي خوشبخت و راحتي با همسر و فرزندانش دارد. در حالي که احساس تنهايي مي کند و کسي را ندارد که با او درددل کند. از سوي ديگر «چارلي فاينمن» نه شغلي دارد و نه خانواده اي. او در فاجعه ي يازده سپتامبر ۲۰۰۱، همسر و سه دخترش را از دست داده و پس از آن از کارش استعفا داده و به تلخي خودش را از همه جدا کرده است...