
رِی برسلین (Sylvester Stallone) یک مهندس سازه است و به ناحق محکوم به جنایتی شده است و او ساختمانهایی را با جدیدترین فناوریها طراحی کرده و یکی از برترین مهندسان سازه بود. بعد از اینکه به اشتباه محکوم شد، برای سپری دوران محکومیتش به زندانی با امنیت بسیار زیاد فرستاده شد که خودش طراح ساخت آن بود...

محور اصلی داستان فیلم حول یک وکیل میانسال به نام مایک فلرتی می گذرد که زندگی متوسطی را در یکی از شهرهای کوچک نیوجرسی می گذراند. وی که سابقا به طور نیمه حرفه ای کُشتی گیر بوده در حال حاضر در کنار کار وکالتش به عنوان شغل ثانویه، وظیفه ی مربیگری تیم کشتی یک مدرسه را برعهده دارد...

«کریستین» (انجلینا جولی) وقتی از سر کار باز می گردد متوجه می شود پسر کوچکش گم شده است. ماه ها تلاش بی وقفه ی کریستین برای یافتن فرزندش به نتیجه ای نمی رسد چرا که پلیس لس انجلس ان چنان که باید به وظیفه اش عمل نمی کند. پس از مدت ها جست و جو پلیس پسر کریستین را به او باز می گرداند. اما کریستین نمی تواند باور کند که این پسر واقعی او باشد، او فکر می کند پلیس بچه ای عوضی به او بازگردانده است و در این میان هیچ کس حرف های کریستین را باور ندارد و به او کمک نمی کند.


داستان این سریال از یک اتاق شروع می شود گابریل برن در نقش یک روانشناس روی یک صندلی نشسته و دختری با چشمان اشک بار جلوی آن . از همان ابتدا متوجه میشویم که این یک جلسه روان درمانی است ، که بیمار در آن صحبت می کند و دکتر به حرفهایش گوش می دهد . در این سریال نیز همین اتفاق می افتد و دختر پریشان احوال زندگی خود را تعریف می کند .