

داستان سریال در مورد شهر کوچیکی در منطقه قطبی اسکاندیناوی است که جمعیتی حدود ۷۰۰ نفر دارد. این شهر کوچک، به آرامش و امنیت شهرت دارد. جایی که ساکنان آن دیگر نگران وقوع جرم نیستند. اما این امنیت همیشگی نیست و بصورت ناگهانی، قتل مرموزی اتفاق میوفتد که آرامش و سکوت شهر رو در هم میشکند. بعد از این حادثه، اسرار تاریک و پنهان این شهر کم کم نمایان میشوند...

يک مامور بيمه به اسم جين توسط کارفرمايانش مامور می شود تا وارد تشکيلات يک دزد مشهور جواهرات شود تا او را تعقيب کرده و به دام بيندازد. سارق قبل از اولين کار مشترکشان که دزديدن يک ماسک بسيار باارزش است، جين را تحت آزمايشها و تمرينات سختی قرار می دهد تا از او مطمئن شود. پس از موفقيت در اين عمليات، سارق تصميم می گيرد که برای سرقت يک قطعه هنری بسيار گرانبها که در محلی با سيستم های امنيتی بسيار قوی نگهداری می شود، اقدام نمايند...

کارخانه داري به نام «ماکس زورين» (واکن) قصد دارد تا با جاري ساختن آب دريا در گسل سن آندرياس و ايجاد زلزله، زمينه ي نابودي سيليکان ولي کاليفرنيا را فراهم سازد. «جيمز باند» (مور) که مأموريتش جلوگيري از اقدامات «زورين» است سرانجام او را از بالاي پل گلدن گيت به رودخانه ي سن فرانسيسکو مي اندازد...