
«کمیل» و «سالیوان» دو نوجوان عاشق هستند، اما در پایان فصل تابستان آن ها از هم جدا می شوند. بعد از گذشت چند ماه، دیگر نامه ای از سالیوان به کمیل نمی رسد و چندی بعد کمیل که قلبش شکسته اقدام به خودکشی می کند، اما زنده می ماند. چهار سال بعد کمیل با مردی به نام «لورنز» آشنا می شود، و رابطه ای عشقی با او آغاز می کند. اما در همین زمان است که سالیوان دوباره به زندگی کمیل باز می گردد...

پنج سرباز فرانسوی در میدان جنگ با آلمانی ها به دلیل تلاش برای فرار از جبهه، در دادگاه نظامی محکوم به مرگ می شوند؛ به همین دلیل آنها را در مرز میان خود و آلمانها بدون هیچ تجهیزاتی رها می کنند. از طرفی ماتیلدا(توتو) نامزد یکی از انها، کشته شدن نامزدش را باور ندارد و برای یافتن او به کمک یک کاراگاه تلاش بسیاری می کند و به دنبال کسانی که درگیر این ماجرا بودند، می رود. همزمان با او نامزد یکی دیگر از آنها در حال انتقام گرفتن از عاملان این ماجرا است. اما زنده ماندن یکی از آن سربازها حقایق را آشکار می کند...