

داستان سریال حول شخصیت تفنگدار نیروی دریایی به نام مک کانوی (Quarry) متمرکز است که پس از سال ها جنگ در ویتنام در سال ۱۹۷۲ به زادگاهش شهر ممفیس بازمی گردد.اما اوضاع در شهر کاملا عوض شده است چرا که خانواده اش او را طرد کرده و جامعه نیز به عنوان کسی که در جنگ ویتنام بوده به او به چشم موجودی خبیث می نگرد.در همین حال در شرایطی که در تلاش برای کنار آمدن با وقایع تلخ خدمتش در میدان جنگ می باشد به طور اتفاقی به درون شبکه ای آلوده به فساد و آدم کشی که در سرتاسر رودخانه عظیم میسیسیپی فعال است، کشیده می شود.

داستان فیلم درباره ی مایک، پسر جوانی است که در یک فروشگاه محلی کار می کند و تفریحش هم نوشتن کتاب های اَبَرقهرمانی می باشد. او که به همراه نامزدش قصد دارند به زودی سفری به هاوایی داشته باشند، طِی یک شب پس از اینکه در محل کارش مورد حمله دو نفر قرار میگیرند، مایک متوجه قابلیت های خارق العاده ای درون خودش می شود آن دو نفر را با مهارت های عجیبش از پا در می آورد. حال مایک قصد دارد بفهمد این مهارت ها را چگونه به دست آورده است...

معمار وینسنت استیونز; روانپزشک کریس وانوون؛ عوامل املاک و مستغلات لوک سیکورد و مارتی لندری؛ و برادر ناتنی کریس، فیلیپ ترانر، ازدواج کرده و بهترین دوستان هستند. وینسنت یک ساختمان کاملاً جدید طراحی کرده است و به او و دوستانش پیشنهاد میکند که یکی از پنتهاوسهای شگفتانگیز را به اشتراک بگذارند. این به آنها اجازه میدهد بدون نگرانی از نمایش هزینههای هتل در کارتهای اعتباریشان، با زنان دیگر ارتباط برقرار کنند. وقتی جسد زنی زیبا را پیدا می کنند که روی تخت زیر شیروانی بسته شده است، در مورد اینکه چه کسی مسئول است بحث می کنند و رازهایی فاش می شود که بر دوستی آنها تأثیر می گذارد.