
داستان این فیلم از جایی آغاز میشود که گرگ سسترو رویای تبدیل شدن به یک بازیگر را در سر میپروراند و از این رو در کلاسهای بازیگری شرکت کرده است. وی پس از مدتی با تامی ویسائو آشنا میشود که نترس و جاهطلب است. این دو به زودی تبدیل به دوستانی صمیمی میشوند و برای دنبال کردن رویایشان در بازیگری به لس آنجلس میروند. اما پس از اینکه نمیتوانند در این راه موفق شوند ، تصمیم میگیرند تا اینبار خودشان فیلمی را بسازند و اکران کنند و این در حالی است که آنها هیچ سر رشتهای از سینما ندارند و…

یک جادوگر جوان به نام سامانتا با یک فانی به نام «دارن» آشنا میشود و با او ازدواج میکند. او سعی میکند که از قدرتهای جادوییش استفاده نکند و مانند سایر زنها خود کارهایش را انجام دهد. این در حالی است که خانوادهٔ جادوگرش از این وصلت راضی نبوده زیرا دارن جادوگر نیست و مدام در زندگی آن دو دخالت میکنند.