
«استفان میروکس» یک مرد جوان خجالتی است که بعد از مرگ پدرش از مکزیک به پاریس نقل مکان می کند تا نزدیک مادرش باشد. او در آنجا عاشق دختر همسایه اش می شود که «استفانی» نام دارد. به دست آوردن این دختر برای او کار بسیار دشواری است، همین امر باعث میشود او برای فرار از مشکلاتش به دنیای رویاهایش پناه ببرد...

یک باند سرقت در پاریس توانسته پلیس را از متوقف کردن خود ناامید کند، لئو ورینکس و دنیس کلاین دو پلیس که تشنه ارتقاء درجه هستند وارد رقابتی برای دریافت ترفیع و در نهایت تسخیر جایگاه رئیس خود می شوند که قرار است به زودی از گروه خارج شود. رقابت بین این دو تا حدی غیر اخلاقی و ناجوانمردانه می شود که دیگر نمی توان تفاوتی بین اعمال آن ها و گروه شرور تحت تعقیب قائل شد...

روی پلی در پاریس دختری با چشمان اشک آلود و غمگین از راه می رسد.در میان ناکجا آباد شخصی متوجه او می شود.او "گیبور" یک پرتاب کننده چاقو است که برای اجرای برنامه اش به یک هدف انسانی نیاز دارد.دختر "ادل" که هیچگاه در زندگی اش خوش شانس نبوده و جائی برای رفتن ندارد به او همراه می شود و...