
این انیمیشن در مورد ماجراجویی های محبوب ترین سگ سلطنتی بریتانیا به نام رکس می باشد که مسیر خود را گم می کند و بصورت ناخواسته وارد خانواده ای از سگ ها می شود که همواره با همدیگر مبارزه می کنند. در حین اینکه رکس سفری حماسی و طولانی را برای بازگشت به خانه شروع می کند، عاشق می شود و موفق می شود تا خود واقعیش را کشف می کند…

این فیلم داستان یک نوجوان انگلیسی از تبار پاکستانی به نام جاوید (با بازی ویویک کالرا) را حکایت میکند که در سال ۱۹۸۷ در شهر لوتون انگلستان زندگی میکند و در حال بزرگ شدن است. او در میان آشفتگیهای نژادی و مشکلات اقتصادی که در این برهه زمانی وجود داشت، شعر مینویسد. او قصد دارد از همین شعر نوشتن به عنوان یک راه فرار از شهری که در آن ساکن بود و دیگر قدرت تحمل کردنش را نداشت و همچنین پدر سنتی و غیرقابل انعطاف خود، استفاده کند. اما زمانی که یکی از همکلاسیهایش، موسیقی بروس اسپرینگستین را به جاوید معرفی میکند، او میتواند یک برابری و شباهت را بین زندگی طبقه کارگری خود و آن اشعار قدرتمند ببیند. به همین ترتیب جاوید نه تنها یک مسیر خوب برای زندگی خود پیدا میکند، بلکه بعد از گذشت مدتی این جسارت را در خود مییابد که با صدای منحصربهفردی که دارد، خود را ابراز کند و به نمایش بگذارد.

مت و آنا زوج جوانی هستند که در لندن زندگی میکنند. آنا در حال شروع شغل و حرفه اش می باشد در حالی که مت هنوز هدف خاصی در زندگی اش ندارد. یک روز صبح عده ای اوباش نقاب پوش به خانه آنها رخنه کرده و آنا را می ربایند و به تن مت جلیقه ای مرموز پوشانده و با یک تلفن همراه او را رها میکنند...

جس ( پارميندير ناگرا ) دختری هیجده ساله از يک خانواده هندی ساکن شهر لندن است. جس با تمام دختران همسن و سال خود متفاوت است و نگاه متفاوتی به پسران دارد. برای او پسران به سادگی همبازی فوتبال در پارک نزديک خانه هستند. در واقع برای جس تنها دو چيز بسيار مهم در زندگی وجود دارد، فوتبال و ديويد بکهام. خانواده متعصب او بویژه مادرش از اين تفاوت فاحش او با سايرين در رنج هستند. روزی در پارک هنگام بازی فوتبال جس با جوليس ( کيرا نايتلی ) ملاقات ميکند و ...