
«پروفسور شرمن کلامپ» (مورفي) به هم کارش، «پروفسور دنيز گينز» (جکسن) دل باخته است و مي خواهد با او ازدواج کند. اما مانع کار، همزاد يا آقاي هايد او، «بادي لاو» (مورفي) است. «کلامپ» چاق و چله و دست و پا چلفتي بايد هر چه زودتر از شر «بادي لاو» خلاص شود. اما «بادي لاو» نيز مي خواهد براي هميشه در قالب «کلامپ» متناسب و زبروزرنگ باقي بماند...

«مگي» (رابرتس) که بارها تا مرز ازدواج پيش رفته، «عروس فراري» لقب گرفته است. يک خبرنگار (گير) که مأمور شده تا سرگذشت «مگي» را بنويسد، در پي يافتن او به شهر محل اقامت «مگي» در مريلند مي رود. «مگي» هر چه بيش تر با اين خبرنگار سمج مراوداتش را ادامه مي دهد، نظرش در مورد نامزد تازه اش (ملوني) بيش تر عوض مي شود...

«شرمن کلامپ» (مورفي)، استاد دانشگاه و محقق زيست شيمي، به طرز وحشتناکي چاق است. او پس از اين که دل باخته ي يکي از هم کارانش به نام «کارلاپرتي» (پينکت اسميت) مي شود تصميم مي گيرد يک داروي لاغري جديد را روي خودش امتحان کند. اما بر اثر مصرف اين دارو، «شرمن» تبديل به مردي خودپسند و چشم چران مي شود...