
آخرین قسمت از سری فیلمهای هری پاتر، در جایی آغاز می شود که هری، رون و هرمیون به دنبال یافتن و نابود کردن سه هورکراکس باقی مانده ی ارباب تاریکی هستند، اشیاء جادویی ای که عمری جاویدان را برای او به ارمغان آورده اند. اما با آشکار شدن یادگاران مرگ، و اطلاع یافتن لرد ولدمورت از هدف هری و دوستانش، نبرد عظیمی آغاز می شود.

ولدمورت قوی تر شده و قدرتش در حال رشد است. در حال حاضر وزارت سحر و جادو و هاگوارتز در کنترل اوست . هری، رون و هرمیون تصمیم گرفته اند کار دامبلدور را به پایان برسانند و بقیه جان پیچ ها را پیدا کنند تا ولدمورت را شکست بدهند. اما برای این سه نفر و بقیهٔ دنیای جادوگری امید کمی باقی مانده است.

داستان این فیلم درباره هیپاتیا بانوی ستارهشناس و فیلسوف در اسکندریه در دوران حکومت روم بر این سرزمین در قرن چهارم میلادی و رابطه او با دو رقیب عشقی، یکی بردهاش داووس و دیگری اشرافزادهای بهنام اریستس است. داووس از سویی عاشق بانوی خود شده و از سویی دیگر میتواند با پیوستن به طغیان مسیحیان به آزادی برسد. در کنار داستان رمانتیک فیلم، داستان تاریخی نیز روایت میشود. داستان قدرتگیری مسیحیان و تسلط تعصب و جهل مذهبی بر خردورزی و دانش، که تصویری نمادین از کشمشهای ایدئولوژیک دوران معاصر را تداعی میکند...

«سيلويا بروم» (کيدمن)، زن سفيدپوستي که در افريقا به دنيا آمده و بزرگ شده، در سازمان ملل مترجم است. يکي از زبان هايي که «سيلويا» به آن آشنايي دارد، «کو» است و يک روز در تالار مجمع عمومي سازمان ملل به طور اتفاقي از حرف هاي مردي که به زبان «کو» صحبت مي کند با خبر مي شود که بر ضد جان «زواني» (کامرون) حاکم مستبد ماتوبو توطئه اي در جريان است...