
نيويورك . « ج . ج . هانسكر » ( لنكستر ) ، روزنامه نگار معتبر و سرشناس ، كه از رابطهى خواهرش ، « سوزان » ( هريسن ) با « استيو » ( ميلنر ) ، نوازندهى جوان و معصوم كلوبهاى شبانه راضى نيست ، يكى از پادوهاى مطبوعاتى به نام « سيدنى » ( كورتيس ) را مجبور مىكند تا براى « استيو » پاپوش درست كند .

"اد آوری" معلم و همسری خوب دچار بیماری نادری است. او در بیمارستان بستری شده و طبق نظر پزشکان تنها چند ماه فرصت زندگی دارد. او می پذیرد در یک درمان آزمایشی شرکت کند سپس به طور معجزه آسایی بهبود یافته و به خانه نزد همسر و پسرش بازمی گردد. اما این درمان معجزه آسا تبدیل به کابوسی وحشتناک می شود...

سه مجرم از زندانی در میسیسیپی فرار می کنند. در میان آنها "بویی" سی ساله وجود دارد که هفت سال اخیر را در زندان گذرانده و امیداور است بتواند بیگناهی خود را ثابت کرده و به همراه عشق جدید خود "کیتی" به خوبی زندگی کند. اما دوستان تبهکارش او را وادار می کنند در چند سرقت شرکت کند و پلیس تصور می کند او سردسته گروه است...