فیلم در محله ی فقیر نشین «شهر خدا» در حومه ریو دو ژانیرو پیش میرود. محله ای که هیچ قانونی در آن حکمفرما نیست و مافیا شهر را در دست دارد. شهر پر است از خشونت و مواد مخدر. داستان فیلم پیرامون زندگی دو کودک است که در این شهر بزرگ میشوند و هر یک مسیری کاملا جدا را در پیش میگیرند: یکی عکاس می شود و دیگری دلال مواد مخدر.
فیلم در محله ی فقیر نشین «شهر خدا» در حومه ریو دو ژانیرو پیش میرود. محله ای که هیچ قانونی در آن حکمفرما نیست و مافیا شهر را در دست دارد. شهر پر است از خشونت و مواد مخدر. داستان فیلم پیرامون زندگی دو کودک است که در این شهر بزرگ میشوند و هر یک مسیری کاملا جدا را در پیش میگیرند: یکی عکاس می شود و دیگری دلال مواد مخدر.
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
نقد فیلم شهر خدا
((متن از علی پورزارع))
مرد جادوگر گفت:برای چی در شهر خدا زندگی میکنی وقتی که خدا اینجا رو ترک کرده؟
این فیلم انقدر سکانسهای طلایی و نمادهای درست و تمثیلهای به جا دارد که میتوان در رابطه با انها صفحه ها و ساعتها نوشت..فیلمی ارزشمند.
فیلم با یک سکانس به شدت قدرتمند همراه با افکتهای صوتی بی نظیر شروع میشود .همرا با یک فید اوت ...چاقوی دسته ای از خلافکاران شهر در حال تیز شدن است و پس از ان سر چند مرغ را میبرند و انها را پرکن میکنند انهم در برابر چشمان مرغهای دیگر..یکی از مرغهابه زحمت بند پای خود را باز کرده و شروع به فرار میکند و تمام افراد ان گروه به دنبال پرنده میروند..
تا جایی که در میان خیابان مرغ و پسری تنها به اسم بوشکاپه (شخصیت محوری فیلم شهر خدا) میان تفنگهای دسته خلافکارها و دسته پلیس قرار میگیرند.. در واقع یک سمبولیسم حرفه ای را شاهد هستیم..ان مرغ نماد انسانیست که به طور اتفاقی و شاید اشتباه در شهر خدا به دنیا امده..شهری که یکی از اولین شروطش برای زنده ماندن بد بودن و کشتن دیگران است...و انسانی که بخواهد حزبی نداشته باشد جایگاهش در میان گلوله هاست....در همین حال ما یک شات بلند داریم که یک باره به یک شات عریض تبدیل شده انهم با یک کنتراست بی نظیر ...داستان فلش بک میخورد به دورانی کودکی و نوجوانی بوشکاپه به دهه شصت سپس روایت داستان ....
داستان در ریودوژانیرو روایت میشود در شهری اکنده از قتل و فساد و مخدر... تباهی و پوچی...در شهر خدا انسانیت مرده..
در شهر خدا هر شخصی در هر سنی اولین سلاح را بخرد میتواند ادعای کشتن و ریاست کند...
فیلم حول چند کارکتر بسیار ساخته و پرداخته شده میچرخد....
بنه(بنا به دیالوگی از فیلم باحالترین خلافکار شهر خدا)...بوشکاپه(پسرعکاسی که وقایع را ثبت میکند و برای زندگی در شهر خدا افریده نشده)...ند قوی(مردی که نتوانست راه درست را انتخاب کند)و از همه مهمتر زپگوئنو(این شخصیت را نمیتوان تنها در یک جمله تعریف کرد)
فیلم انقدر زیبا تدوین شده که میتواند در لحظه پلانهایش را تعریف کند..از تکنیک جامپینگ و لرزش دوربین هم به زیبایی بهره برده شده ...
در ابتدا ما افسانه سه مهربان را داریم که یکی از انها برادر بنه و یکی دیگر برادر بوشکاپه است و انها نسلی جوان از خلافکار های شهر خدا هستند در همین دوران بنه و زپگوئنو به دنبال این سه تن راهی میشوند و رفاقت و دوستیشان محکمتر میشود..
انها شخصیتهای سیاه و سفیدی دارند ...انها رابین هودهای شهر خدا هستند اما اندکی متفاوت در سکانس غارت کامیون گاز انها گاز را به مردم هدیه و پولها را برای خود چپاول میکنند..اما با نریشن هایی متوجه میشویم که انها تنها دسته ای اماتورند و زمانی که هر سه مهربان نابود میشنود متوجه میشویم در شهر خدا دزدهای معمولی ریاست و خدایی نمیکنند بلکه قاچاقچیان مواد مخدر شهر را اداره میکنند...این اوج سیاهی و تاریکیست....
شهر خدا را فقرو تاریکی احاطه کرده...به راحتی به زنان ت.ج.ا.و.ز میشود به راحتی مردم یکدیگر را میکشند حتی از کشتن بچه ها ذره ای ناراحتی در چشم مردم نمیبینیم و به عمد و قصد خود کارگردان این نوجوانان اند که رهبری گروه های گانگستری را به دست میگیرند زیرا فقر و درد را دیده اند وپیشرفت و پول قاچاقچیان مواد طمع انها را ق.ل.ق.ل.ک داده و با یک اسلحه در دستانشان راه انها را نشان میدهد...
شهر خدا در واقع نمیخواهد تنها سیاهی به مخاظب هدیه دهد بلکه میخواهد از ضعف فرهنگ بگوید....
انچیز که کودکان شهر خدا را به سوی قاتل شدن هدایت میکندچیست؟در سکانسی میبینیم یکی از سه مهربان با توپ فوتبالی حرکات نمایشی انجام میدهد و سپس توپ را به هوا پرتاب کرده و در عین ناباوری اسلحه را کشیده و به توپ در میان زمین و اسمان شلیک میکند ....و جالبتر انکه کودکان از این حرکت به وجد امده و خوشحالی میکنند...همان کودکانی که رهبران اینده گروهها هستند
در سکانسی که زپگوئنومیخواهد گنگ خود را راه اندازی کند با دیالوگهایی توسط کارگردان فرهنگ شهر خدا روایت میشود در شهر خدا ساختار های فرهنگی اینچنین است:
ارزشها: رابطه با دخترهای زیبا ...داشتن سلاح و ایجاد ترس...زنجیرهای طلا....داشتن ماشینهای شیک و زیبا...و داشتن زیر دستان فراوان...و کلید همه اینها به نظر زپگوئنو سرقتهای جزئی نیست بلکه فروش مخدر است..
یکی از عناصری که به شهر خدا رونق داده و انرا از تاریکی مطلق درمیاورد طنز و کنش و واکنش بین کارکتراست که در روایت شخصیتها بیان خواهم کرد..در واقع هر شخصیت در شهر خدا نمادی از اموختن و برخورد با فضای شهر خداست...
بوشکاپه.....:کارکتری که تمام وقتش میگذارد تا از سیاهی و افعال تاریک شهر خدا فاصله بگیرد ..سرنوشت برادرش در پیش چشمانش است و تماما امید به این دارد که بتواند زندگی درستی بیرون از شهر خدا داشه باشد و سرانجام عکاس یک مجله میشود و از وقایع شهر خدا و جنازه ها و قتلها عکس میگیرد ...اگر چه همیشه چالش میشود...تحقیر میشود...دوست دخترش را به قدرت خلافکارهای شهر خدا میسپارد ....ولی امید و میلش به زنده ماندن و زندگی بر اساس ازار و اسیب نرسیدن به دیگران او را در مسیر درست نگاه میدارد....زندگی بوشکاپه بین انسانهایی که در تارو پود نفرت تنیده شده اند مانند زندگی یک گوسفند در گله گرگهاست...
ند قوی.....:ند قوی مرد خوبیست که مسئول فروش بلیط اتبوس بیرون از شهر خداست ...در دیالوگی به بوشکاپه و دوستش میگوید:تنها راه رها شدن از شهر خدا اینه که درس بخونین تا نجات پیدا کنین..ند قوی در واقع نمادی از بدشانسیهای انسانهای خوب در شهر خداست..فردی کهبا وجود فاصله گرفتنهایش از داستانها و خلافکارهای شهر انها به سراغش میایند....به نامزدش در پیش چشمانش توسط زپگوئنو ت.ج.ا.و.ز شده و برادر کوچکش نیز کشته میشود...شاید این دیگر یک انگیزه درست برای بیراهه رفتن از دید کارگردان بوده.....
((یکی از ویژگیهای قدرتمند شهر خدا اینست که فرهنگ شهر را یکباره به مخاطب معرفی نمیکند ...چون این کار میتواند مخاطب را نسبت به سیاهی زده کند ...بلکه این فرهنگ را ذره ذره به نمایش گذاشته و حوادثی را که برای کارکترها رخ میدهد را در یک سیر تکاملی میبیند و این علاقه مخاطب را به کشف ابعاد کارکتر در طول فیلم بیشتر میکند.. و یکی از دیگر ویژگیهای قدرتمندش جا افتادن طنز ماجراست به طور مثال این دیالوگ:سینیوره میدونست با مرگ بنه فقط یه معجزه میتونه نجاتش بده...اما چه جایی برای معجزه بهتر از شهر خدا وجود داره؟))
بنه.....:بدون شک این کارکتر محبوبترین کارکتر نزد اکثر مخاطبان خواهد شد...در دیالوگی که توسط دسته دشمنشان از او یاد میشود بنه را باحالترین خلافکار شهر خدا خطاب میکند....بنه و زپگوئنو از دوران کودکی با هم دوست هستند و نوعی رابطه برادری بین اندوست ...بنه درواقع همان ابیست که جلوی خشم و اتش زپگوئنو را در مواقع حساس میگیرد ...بنه دست راست زپگوئنو است (بزرگترین خلافکار و جنایتکار شهر خدا )ولی به هیچ عنوان میل به ادمکشی ندارد و تا جایی که بتواند زپگوئنو را با سیاستهایش از کشتن دیگران منع میکند.... به پوشیدن لباسهای فاخر مردمان خارج از شهرعلاقه دارد...دختری را یافته که میخواهد با او رفته و در مزرعه ای زندگی کند و حوادث را ترک کند و نوعی وابستگی نیز بین او و زپگوئنو وجود دارد و هنگام مرگش انهم زمانی که اشتباها به جای زپگوئنو مورد اثابت گلوله قرار گرفت دیدیم که تنها موجودی در این دنیا بود که مرگش و از دست دادنش زپگوئنو را ناراحت کرد و او را به گریه دراورد.
و اما یکی از بهترینهای سینما ....کارکتری عالی...
زپگوئنو.....:روایتی داریم که میگوید دنیا برای انسانهای زشت(زشت در ظاهر و در باطن)به دو شکل میچرخد....
یا زشتی خود را قبول کرده و بی تفاوت با ان زندگی میکنند و گاهی حتی به تمسخر خویش توسط دیگران میخندند
یا تمام چیزهای زیبایی که در این دنیاست را نابود میکنند تا بتوانند همرنگ با دیگر زشتیها زندگی کنند.........
درابتدای فیلم میبینیم که زپگوئنو با دسته سه مهربان همراه میشوداما به دلیل کم سن بودنش مداما از جانب انها تحقیر میشود ..
علاقه زیادی به شرکت در عملیاهای سرقت دارد اما از جانب سه مهربان کوچک دیده میشود..
اما در کانسی که فلش فوروارد میشود شاهدیم به محل سرقت میرود و با ان سن کمش به راحتی و با خنده انسانهای زیادی را میکشد. در واقع شخصیت زپگوئنو نشانی از نفرتهای شهر خداست..تمام عقده هایی که در لوح وجود یک کودک نقش میبندد و یک جنایتکار خلق میکند...بنه تنها دوست زپگوئنوست ..تنها پیوند او با دنیای مهربانی و دوستی و زمانی که بنه میخواهد زپگوئنو را ترک کند در واقع چیزی برای زپگوئنو باقی نمیماند... زپگوئنو زندگی را میخواهد اما زندگی او را طرد میکند در پلانی که از دختری خواست با او برقصد اما دست رد به سینه او زده شد شاهد این اتفاق بودیم ..در سکانسی زپگوئنو بچه خلافکارهای دزدیکه شاید کودکی خود زپگوئنو و بنه را در مقابلش قرار میدهند را در جایی گیر انداخته و به انها شلیک میکند و به یکی از نوجوانهای گروهش نیز دستور میدهد برای مرد شدن به یکی از بچه ها شلیک کند.....اری ....این فرهنگ در شهر خداست....
سکانسی که میبینیم دوستان ان کودک اسلحه تهیه کرده و زپگوئنو را میکشند نوعی نشان از چرخه این فرهنگ است...جوانه ها رشد کرده و درخت میشوند و این درختان جای درختهای کهنه را میگیرند
در شهر خدا هیچکس محکوم نیست...همه قربانیند.....
جدا از چیزهای کلی که از زندگی پوشکاپه راوی داستان نشون داده می شه،حقیقت و پیام این فیلم در صحنه ی آخرشه که همه ی ما دیدیم. ادامه پیدا کردن مسیر خشونت و انتقالش به نسل های آینده. و این سوال ایجاد می شه که چه زمانی و چگونه این چرخه قطع خواهد شد؟
فقط میشه گفت فوق العاده
و پارادوکس اسمش بی نظیر : شهری بدونه خدا ...
از لحاظ جنایی فیلم خوبی بود،واقعی هم بود.در کل ۸
یه شاهکار سینماییه حتما ببینید
وقتی می بینم ساختن شاهکار مخصوص هالیوود و با بودجه های کلان و استفاده از تجهیزات فوق پیشرفته و چهره های میلیون دلاری نیست یه حس آرامش بهم میگه این موضوع خیلی عادلانست.
فیلمی که با یه فیلمنامه تمام عیار زندگی چند شخصیت (به طور خاص آن دو پسر بچه) رو بدون پیچیدگی آزاردهنده ولی چنان تاًثیر گذار، صادقانه و عمیق نشون میده که بدون شعار دادن مفهوم مورد نظر فیلمساز توش مستتر باشه.
من این فیلم رو فوق العاده بیشتر از میلیونر زاغه نشین دوست دارم گرچه در مجموع اجرای میلیونر زاغه نشین احتمالاً به دلیل کارگردان پخته تر و گروه خبره تر قوی تر از این فیلمه.
درباره پایان بندی هم به نظر من هم ضعف وجود داره هم قوت. فیلمساز با این پایانبندی نشون داده که درون مایه براش از داستان مهم تره، با وجود اینکه پایان بندی باور پذیر هست اما راضی کننده نیست که (اسپویل) شخصیت به اون قدرتمندی توسط چند کودک از صحنه روزگار حذف شه،
گرچه یکی از بهترین راه های ممکن برای نشان دادن این موضوع بود که قدرت تو شهر خدا مثل چرخه دست به دست میشه و این سرنوشت کودکان بی گناهه که تو اون منجلاب گرفتار شدن.
من که حیفم اومد نظر ندم . فیلمنامه ی بسیار قوی در حد یه شاهکار ...!!! فوق العاده بود . در هر صورت لذت تماشای این فیلم رو از دست ندید !!!
بد نبود اما نه این رتبه !
۷/۱۰