کانر (لویس مک دوگان) پسربچه ای است که مشکلات زیادی را تحمل می کند. مادر او (فلیسیتی جونز) در حال دست و پنجه نرم کردن با سرطان است و در مدرسه نیز قلدرها دست از سرش بر نمی دارند. با اینحال یک شب هیولای درختی غول پیکری نزد او می آید و معامله ای را با کانر انجام می دهد که...
کانر (لویس مک دوگان) پسربچه ای است که مشکلات زیادی را تحمل می کند. مادر او (فلیسیتی جونز) در حال دست و پنجه نرم کردن با سرطان است و در مدرسه نیز قلدرها دست از سرش بر نمی دارند. با اینحال یک شب هیولای درختی غول پیکری نزد او می آید و معامله ای را با کانر انجام می دهد که...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
این فیلم اقتباسی از روی کتابی با همین اسمه که کتاب بسیار موفقی هم هست.
به نظرم فیلم چندان به کتاب از لحاظ داستانی پایبند نبود، اما خیلی از جاها دیالوگ های کتاب رو استفاده کرده بودن. به نظرم در کل، از لحاظ کارگردانی، بازیگرها، داستانی و... سطح قابل قبولی داشت، اما اونقدری قوی نبود که بتونیم جزو کارهای خوب سینمای چند وقت اخیر ازش یاد کنیم.
هیولایی فرا می‌خواند جستجویی قدرتمند و غافلگیرکننده درباره بیرون آمدن از منجلاب غم و بدبختی است که هیچ‌گاه به دام احساسات‌گرایی مطلق گرفتار نمی‌شود. هدف هیولا (آن طور که کانر در ابتدا تصور می‌کند) خلاص‌کردن کانر از شر قلدرهای مدرسه یا نجات مادرش نیست بلکه التیام دردهای اوست که در این سن و سال امانش را بریده. خشم کانر باید تخلیه شود، باید با اندوهش مقابله کند و تنها در این صورت است که می‌تواند در زندگی به خوبی پیش رود. بیشتر از هرچیزی باید با بیماری مادرش کنار بیاید و خود را آماده وداع با او بکند. هیولایی فرا می‌خواند را یک فیلم خانوادگی می‌دانند که البته باید گفت شاید برای بعضی از کودکان حساس مناسب نباشد. فیلم شامل مضامینی بزرگسالانه است که لازم است مخاطب برای درک و هضم آن‌ها به رشد عقلی کافی رسیده باشد. تاثیرگذاری و جذابیت اثر انکارناشدنی‌ست و بیننده را به فکر فرو می‎برد.
جلوه‌های تصویری و رنگ‌پردازی موجود در فیلم در بهترین کیفیت ممکن قرار دارند. هیولای فیلم که هیبتی هولناک با چشمانی آتشین دارد، به اندازه کافی مرعوب‌کننده است و مسلما کسی دوست ندارد ساعت ۱۲:۰۷ بامداد (یا هر زمان دیگری)، آن را ملاقات کند. صدای بین زیر و بم «لیام نیسون» هنگام حرف زدن به هیولا پرستیژ بخشیده و البته با ظاهر نسبتا خشک هیولا کمی زمان می‌برد تا بیننده با آن گرم بگیرد و به نیک‌نفسی آن پی ببرد. اگرچه بایونا برای بیشتر صحنه‌ها از فناوری جلوه‌های ویژه استفاده کرده اما هنگام شرح قصه‌های هیولا از انیمیشن بهره برده. این یک رویکرد فوق‌العاده است برای ایجاد تمایز لازم میان تخیلات کانر و اتفاقات دیگری که در لایه‌های زیرین داستان رخ می‌دهد. بخش انیمیشن همانند آثار دیزنی، تمیز و طبق اصول نیست؛ بافت تصویری ساده‌ای دارد و شخصیت‌ها نصفه و نیمه شکل گرفته‌اند. ولی بسیار پیچیده‌تر از آنیست که در ابتدا به نظر می‌رسد. آمیزه‌ی جذاب جلوه‌های ویژه‌ی لایواکشن با بخش انیمیشن، هیولایی فرا می‌خواند را به عنوان یکی از جذاب‌ترین فیلم‌های سال در بخش دیداری و تصویری مطرح کرده است.
این فیلم به‌قدری خوب است که باید از هر سنی به تماشای آن بنشیند (غیر از کودکان خردسال). اثری هنری و تماشایی که کودکان و والدین را جذب خواهد کرد. فیلمی که دچار تزلزل نشده و محال است فراموش شود.
۷.۸/۱۰IMDb ۸۷%Rotten Tomatoes۷۶%Metacritic
در کلام آخر:
این فیلم اثر یکی از دانش آموزان گیرمو دل تورو ( کارگردان pans labryant و hell boy ) هستش که برای احترام به استادش این فیلم را ساخت که با صداگذاری لیام نیسون به شدت دیدنی است و این احترام دانش آموز به استاد واقعا جای تقدیر دارد
له شدم با این فیلم به قرآن
باورم نمیشد انقدر قشنگ باشه
امروز ۱۶ اسفند ۹۵ این فیلم در دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی اکران شد و فقط در یک کلام می گم که:
محشر بود.
متاسفانه کامنت های بعضی دوستان رو که میبینم فکر میکنم همه ما ایرانیا یک مسعود فراستی نهفته در وجودمون داریم و خودمون رو راجر ایبرت میپنداریم...
بنظر من فیلم بشدت فیلم خوبی بود و تمامی اجزای فیلم رو بخوبی در هم تنیده بود طوری که شما اصلا حس نمیکنید که بخش درام فیلم بر بخش فانتزی غلبه داره یا بالعکس
شاید خیلی ها در ابتدای فیلم گفتن که الان هیولا میادو به این کمک میکنه و میزنه دهن بچه مدرسه ایا رو فلان میکنه و ... اما به شخصه بشدت از ورود و روند پیش روی داستان لذت بردم
داستان بخوبی شروع شد،بخوبی روایت شد،و بخوبی به پایان رسید و بنظر من فیلم خوب یعنی همین و شما در هیچ زمانی از فیلم احساس خستگی نمیکنید و احساس نمیکنید که لازمه فیلم رو بزنید جلو
امتیازی که من برای این فیلم در نظر میگیرم :۸/۵
خیلی وقته نظرم رابا دوستان به اشتراک نذاشتم با توجه به فضای سایت که اگه نگیم کاملا اما با درصد قابل توچهی تینیجری شده اما راسیتش برای این فیلم دیگه نتونستم تحمل کنم و نظرمو نگم....
با قاطعیت و بدون اغراق اگه نگم بهترین فیلم امسال بود حداقل جزو سه چهار اثر برجسته ی امسال میتونه جا بگیره در کنار آثار شاخصی مثل عالم برهوت،ورود،منچستر کنار دریا و الته حیوانات شبگرد...(امسال فیلم خوب زیاد داشتیم...)
فیلمی که جادوی سینما رو به معنای واقعی معنا میکنه و خیلی وقت بود که انتظار داشتم چنین فیلمی با این درصد از ظرافت،عمق و احساس ببینم تنها فیلمی که امسال میتونم لقب شاهکاروبشخصه براش بکار ببرم(این صرفا نظر بنده میباشد)
فیلم بسیار زیبایی است در باره فقدان..........بازی پسربچه فیلم بازی بسیاری خوبیه ......دیالوگهای تاثیرگذاری داره ....اصولا داستان فیلم در مورد مواجه شدن با حقیقت ترسناک درون انسانه....وقتی که خستگی انتظار بیهوده برای بهبود عزیزترین آدم باعث می شه گاهی یک نجوای درونی به ما بگه خدایا خسته شدم از مراقبت از بیمار!!!!!!!!
این موضوع تو یک دیالوگ فیلم هست......من فکر می کنم این فیلمو باید با این دید نگاه کرد که اگر در شرایط مشابه با پسربچه و بطور کلی نزدیک به یک بیماری باشیم که می دونیم هیچ درمانی براش وجود نداره در فضای تعلیق بین تلاش برای روحیه دادن به اون و فریب خودمون و ترس از رویارویی با حقیقت مرگ و فقدان عزیزانمان و عذاب وجدان و احساس گناه از اینکه گاهی در ذاتمون احساس خستگی می کنیم چه حالتی ممکنه داشته باشیم...یکی از پیچیده ترین درامهای روانشناسی انسانه...فیلمو فقط با این نگاه ببینید....
این داستان با پسری آغاز میشه که برای بچگی کردن زیادی پیر، و برای مرد بودن زیادی جوونه! (لیام نسون)
A Monster Calls داستان همه ی انسان ها و دروغ هایی است که به خورد خودشون دادن. دروغ میسازند چون جرات و جسارت پذیرفتن واقعیت و ندارند. حقایق و واقعیاتیکه تا مغز استخوان درکش کردند اما انتخاب میکنند که نادیده اش بگیرند. چقدر حرف داشت این ترکیب درام فانتزی ۹ از ۱۰ فیلم از Juan Antonio Bayonaکارگردان برجسته ای است که درستی کارش و در the impossible به نمایش گذاشت. او شاگرد دل تورو است که کاری مشابه این اثر در Pan#۰۳۹;s Labyrinth از او دیدیم. فانتزی غمناکی که این فیلم هدیه ی شاگرد به استاد بود.صدای زیبای لیام نسون به عنوان راوی خیالات پسر خیلی عالی بود. ممنونم از پوریا نجفی عزیز که این فیلم و دیشب معرفی کرد.
کانر- تنبیه ام نمیکنی؟
پدر/معلم/درخت- کمکی میکنه؟ که چی بشه؟
(مشابه دیالوگ پل جاسوسان: تام هنکس:مضطرب نیستی؟ جاسوس روس: کمکی میکنه؟)
پیام: به جای ترسیدن و مجازات شدن واقعیت و درک کن و به زندگی ات ادامه بده. (در روش تعلیم و تربیت و روانشناسی کودک تنبیه هیچ جایگاهی نداره)