
داستان فیلم در سال ۱۸۱۸ در لندن اتفاق می افتد.جایی که جان کیت شاعر جوان انگلیسی عاشق دخترک همسایه ی منزلش فانی براون می شود. این دو روز به روز بر شدت علاقه اشان بر یکدیگر افزوده می شود .اما مشکلاتی نيز در این بین وجود دارد و آن بیماری لاعلاجی است که شاعر جوان به آن مبتلا است و درمانی ندارد و به زودی خواهد مرد. این بیماری موجب می شود تا خانواده ی دخترک نگران آینده ی دخترشان باشند و از او می خواهند که به عشقش با جان خاتمه دهد اما رابطه ی بین این دو بسیار عمیق است...

در سال ۲۰۰۵، تنها چیزی که مقاله نویس مجروح روزنامه لس آنجلس تایمز، استیو لوپز، نیاز داشت این بود که ایده های داستانی جدید منتشر کند. او بر اثر تصادف اخیرش با دوچرخه، دچار جراحت در صورتش شده بود. این زمانی بود که او ناتانیل آیرز، یک بیمار مغزی بی خانمان که در خیابان موزیک مینواخت، کسی که حتی با وجود وسیله موسیقی نیمه شکسته اش دارای استعداد فوق العاده بود. در طی این داستان…