یك پدر و پسر كه مدتى جدا از هم زندگى میكنند همدیگر رو ملاقات میكنند و تصمیم میگیرند راجع به مشكلاتشون باهم صحبت كنند،و اختلافات عمیقشون رو برطرف كنند..
وقتی بابانوئل، در بحبوحه یک بحران وجودی، تصمیم به تعطیلات میگیرد، همسرش مارگارت - که همیشه آماده حمایت (و تحمل) شوهرش است - چارهای جز رفتن به سر کار و نجات خاصترین روز سال ندارد.
استاد دانشگاهی خود را در یک بحران شخصی و کاری مییابد؛ چرا که یکی از شاگردان ممتاز او علیه همکارش شکایتی مطرح میکند و در همین حین، راز تاریکی از گذشتهی خود استاد در آستانهی فاش شدن است.
پس از کشته شدن والدین ، توسط یک دایی در نیویورک بزرگ شده است ، توماس برای زندگی با عمه و عموی خود در ایتالیا فرستاده می شود. او به عمه مرموز و جوان خود کشیده شده است. به زودی توماس حقیقت را می آموزد و میراث سخاوتمندانه ای دریافت می کند.
پسری شانزده ساله برخلاف انتظار خانوادهٔ طبقهٔ مرفه خود، حرفهٔ بنایی را با گذراندن دورهٔ کارآموزی آغاز میکند. در محل کار، با همکار اوکراینیِ ملاقات میکند که جهانبینی و زندگی او را متحول میسازد.
داستان در جهانی پسا-آخرالزمانی رخ میدهد؛ جایی که طبیعت توانسته است بر تکنولوژی غلبه کند. میلای دوازده ساله، پس از قتل پدرش، به شدت آشفته و درهم شکسته است. او برای جبران اعمالی که به ناحق انجام داده، راهی سفری دشوار میشود.