
هارلان دراکا که یک دمپیر، نیمه انسان و نیمه خون آشام است، اما او این را نمی داند. او که توسط کابوس های وحشتناکی رنج می برد، در بخارست جنگ زده سرگردان است و با پول درآوردن از رفع هیولاهای خیالی از روستاهای خرافاتی سرگرم است. اما وقتی توسط سربازانی که تحت حمله خون آشام های واقعی هستند، استخدام می شود، حقیقت را می فهمد. او باید با کمک دوستانش امیل کورجاک و تسلا دوبچک، یک استاد ترسناک را نابود کند..

بندر مارسی ، سالهای دهه سی پس از کشته شدن فرانسوا کاپلا ، شریک و بهترین دوستش رک سیلفردی ( آلن دلون ) گانگستری که به همراه فرانسوا قصد داشتند بندر مارسی را کاملاً زیر سیتره خود داشته باشند ، عامل قتل را شناسائی می کند . او جنایتکاری بنام ول پن ( ریکاردو کوچیولا ) است که قصد دارد توزیع مواد مخدر را در مارسی توسعه دهد و سیلفردی و فرانسوا را مانع خود می دانسته است . سیلفردی که قصد انتقام از ول پن را دارد برادر او را از قطار به بیرون می اندازد و این شروع جنگ گانگسترها در مارسی است…

جان ، ۳۵ ساله نظافتچی پنجره ها ، زندگی خود را وقف تربیت پسر چهار ساله خود مایکل می کند ، زیرا مادربچه بلافاصله پس از تولد آنهارا ترک می کند. زندگی آنها ساده است ، با این حال ، جان فقط چند ماه دیگر عمر دارد. از آنجایی که او خانواده ای ندارد که به آنها مراجعه کند ، روزهای باقی مانده اش را به دنبال خانواده ای جدید و مناسب برای فرزندخواندگی مایکل می گذراند...