داستان درباره ی افسانه ی ثور به نام هیردال ۴۳۰۰ است که گروهی افراد با قایقی از چوب بالسا از اقیانوس آرام میگذرند. این افسانه مربوط به سال ۱۹۴۷ که درگیری هایی بین کلمبیا و آمریکای جنوبی در پلینزی در حال اتفاق است...
در اسلو، مردگان به طور ناگهانی زنده میشوند و سه خانواده را با چالشی بزرگ روبرو میکنند. هویت و هدف این بازگشتهها ناشناخته است و سوالات بسیاری در ذهنها باقی میماند.
پیرمردی ۵۹ ساله بنام "او" (Ove) یک فرد بداخلاق می باشد که چند سال پیش از سِمت ریاست انجمن مالکیت مشترک خلع شده است. زمانی که یک زن باردار ایرانی بنام "پروانه" بهمراه خانواده اش به محله "او" نقل مکان میکنند، یک رابطه دوستی غیرمنتظره میان آنها ایجاد می شود و...
حسادت آگنس به خواهر محبوبش جولیا، زندگی او را تحتالشعاع قرار میدهد. اما تراژدی ناگهانی، مسیر زندگی آگنس را تغییر میدهد. او که مجبور به بازسازی هویت خود میشود، در آستانه تحقق آرزوهایش قرار میگیرد، اما باید با پیامدهای انتخابهایش نیز دست و پنجه نرم کند.
در یکشنبه ای زمستانی،کشیش یک کلیسای کوچک برای گروه کوچکی سخنرانی می کند در حالی که در سرماخوردگی و بحران در اعتقاداتش رنج می برد.پس از سخنرانی او به ماهیگیری که دچار اضطراب است مشاوره می دهد اما فقط از رابطه مشکل دارش با خدا صحبت می کند...
دیتا که هرگز تمایلی به مادری نداشته، ناگهان خود را در جایگاه مادرخوانده دو دخترِ معشوقه خود میبیند. تقابل خواستههای فردی آنها چالشهایی را به وجود میآورد و در این میان، داستانی پرمهر از تلاشهای یک خانواده غیرسنتی برای حفظ پیوندشان روایت میشود.