در یکشنبه ای زمستانی،کشیش یک کلیسای کوچک برای گروه کوچکی سخنرانی می کند در حالی که در سرماخوردگی و بحران در اعتقاداتش رنج می برد.پس از سخنرانی او به ماهیگیری که دچار اضطراب است مشاوره می دهد اما فقط از رابطه مشکل دارش با خدا صحبت می کند...
در یکشنبه ای زمستانی،کشیش یک کلیسای کوچک برای گروه کوچکی سخنرانی می کند در حالی که در سرماخوردگی و بحران در اعتقاداتش رنج می برد.پس از سخنرانی او به ماهیگیری که دچار اضطراب است مشاوره می دهد اما فقط از رابطه مشکل دارش با خدا صحبت می کند...
تمام سکانس های فیلم از هر لحاظ با دقت تمام گرفته شده است.دیالوگ ها بسیار دقیق انتخاب شده است، دوربین بسیار دقیق حرکت می کند و همچنین بسیار دقیق زاویه اش در هر پلان انتخاب شده است، دکوپاژ در قاب دوربین، بعضی از جاها حیرت انگیز است و از همه مهمتر میزانسن های دقیقی گرفته شده است.
در سکانس آغازین فیلم، ما توماس را می بینیم که موعظه می کند و همچنین خودش را برای مراسم عشای ربانی آماده می کند.در لحن و تصویر کشیش تزلزلی دیده می شود که انگار این حرف ها را از ته دلش نمی زند و همچنین با فضاسازی که برگمان از کلیسا می دهد، کاملاً مشخص است که دنبال هجو آن است یعنی از شکل مجسمه ی مسی.ح و لحن کشیش گرفته تا جمعیت کم درون کلیسا و تصاویری که از شخصیت ها می گیرد که به شدت فضا را می سازد و همچنین با نوع تدوین منحصر به فردش انگار بین شخصیت ها نوعی رابطه برقرار می کند.
در سکانسی که یوناس به خاطر همسرش به پیش توماس می آید را دقت کنید. برگمان طوری صحنه را می سازد که انگار توماس،تصویری از درون مغشوش خود را در چهره ی یوناس می بیند و نحوی انگار او تردیدش را در درون یوناس می بیند، این کارگردانی شگفت انگیز و نوع میزانسن برگمان است. بار دومی که یوناس به پیش توماس می آید،فضاسازی خیلی عالیست ،در بیشتر زوایای دوربین، مجسمه ی مسی.ح در میزانسن و در پس زمینه مسلط است که بسیار مهمه. در این سکانس کاملاً توماس درون خود را باز می کند و به جای آن که توان آن را داشته باشد که همچون یک کشیش معتقد به یوناس انگیزه دهد بلکه بیشتر او را نابود می کند و به هرحال در خود ک.شی او کم سهیم نیست.
اما شخصیت مارتا یکی دیگر از کلیدی ترین شخصیت های فیلم است و همچنین یکی از حقیرترین های آن(که البته تمام شخصیت های فیلم ضعیفند). در واقع او برای معنابخشی به زندگیش، به مردی دلبسته است که خودش از درون فروپاشیده است و در واقع بیماری ظاهری توماس به نحوی بیماری ای درونی است پس این رابطه را به شدت برگمان هجوش می کند.سکانس درون مدرسه این رابطه را بیشتر کالبد شکافی می کند و در واقع نشان می دهد که توماس، امید زندگیش و روح زندگیش همراه با زنش مرده است و این زن مرده(کارین) که به شدت در فیلم مهم است ما را یاد آنا در فیلم ساراباند برگمان می اندازد.
سکانسی که آلگوت(خدمتکار کلیسا) با کشیش صحبت می کند کارگردانی شگفت انگیزی دارد و زوایای دوربین و همچنین پن های دوربین بیش از اندازه دقیق است و در آن گفتگو هر چه بیشتر آلگوت از رنج واقعی مسی.ح صحبت می کند ما را بیشتر به رنج توماس نزدیک می کند.
امیدوارم توانسته باشم حق مطلب را ادا کنم اما حقیقتاً فیلم کاملی است.
30
saeedmolavi95
۱۰ سال پیش
قطعا تمامی آثار استاد برگمان شاهکار هستند و برگمان جزو معدود کارگردانانی ست که حتی یک غیر شاهکار هم به چشم نمیخورد(حتی آثار اولیه مثل خاک اره و پولک یا لبخند های یک شب تابستانی که منتقد نما های آن دوران این دو اثر با ارزش را کوبیدند) و به نظر من همه ی فیلم های وی هرکدام در جای خود شاهکاری بدون مرگ هستند......
ولی اگر بنده بخواهم طبق سلیقه ی شخصی برترین اثر استاد رو انتخاب کنم قطعا نور زمستانی بهترین و شاهکارترین شاهکار برگمان از نظر من به حساب میاد. نور زمستانی برسونی ترین فیلم استاد است و کاملا مولئفه های سبک برسون کبیر در فیلم به چشم میخورند و تعجبی هم ندارد که شاعر سینما یعنی تارکوفسکی بزرگ این فیلم را بهترین فیلم برگمان میداند و در لیست فیلم های عمر خود قرار میدهد و برسون کبیر هم به شدت عاشق این شاهکار میشود. نزدیکی دیدگاه های این سه استاد اخلاق و انسانیت در سینما حکایت از همان هنر استعلایی دارد که شریدر تز آن را بنا نهاد.
14
saeedmolavi95
۱۰ سال پیش
بهترین فیلم استاد.
12
faramarz
۱۰ سال پیش
تا چه حد یه کاگردان میتونه توی روایت یک فیلم موفق و استادانه عمل کنه؟ به نظرم بعد از فریادها و نجواها این فیلم بهترین فیلم برگمانه هیچ کارگردانی در کلوزآپ چیره دستی برگمان را نداره در همین فیلم بازی فوق العاده بازیگران و کلوزآپ های برگمان و نورپردازی فوق العاده میتونه بهترین کلاس درس برای سینماگران فعلی باشه کارگردانهای بی هنر سینمای ایران که به زعم خودشون فیلم معناگرا میسازند و بدون دونستن حتی یه ذره فرم محتوای شعاری و یکبار مصرفی را ارائه میدن این فیلم براشون بهترین کلاس درسه و باید سالها از روی این فیلم مشق کنن تا بتونن یه اثر معناگرای متوسط بسازن
11
mehrdad.kiashemshaki.2014
۱۰ سال پیش
مگر برگمان جزشاهکار هم می آفریند؟ اولین سکانس فیلم تماشگر را با فضای کلی فیلم آشنا میکند: مراسم عشای کلیسایی واقع در روستایی دورافتاده در سوئد؛ زمستان است و هوا سرد؛ کلوزآپ از صورت کشیش (شخصیت اول فیلم) که کارش را بابیتفاوتی وبیحسی انجام میدهد. حتی شور و اشتیاقی نیز در افراد شرکت کننده در مراسم مشاهده نمیشود: پیرمردی از حضار قبل از تمام شدن دعا، کتاب دعایش را میبندد، دختربچهای که خوابیده است وصورت مادرش که خسته است و نوازندۀ ارگ کلیسا که خمیازه میکشد. در همین سکانس ابتدایی صحنههایی از بیرون کلیسا را شاهدیم. برف ، سرما و درختانی لخت در اطراف کلیسا و روستا گویای سردی و رخوت فضای فیلم و ماجرای آن است. مراسم کلیسا با صحنۀ تقسیم نان و شراب به پایان میرسد که بدون قطع و طولانی گرفته شده است تا ملال آن جماعت را به بیننده انتقال دهد. سکانس بعدی گفتگوی کشیش با مردی به اسم «یوناس» و همسرش است. یوناس در هراس از دستیابی چینیها به بمب اتم و نابودی دنیا و وقوع دورانی آخرالزمانی است. کشیش خطاب به او میگوید:«باید به خدا ایمان داشت.» شکی و تردیدی که کشیش در گفتارش دارد، نگاه گریزانش وقتی که چشمش به چشم مرد دیگری در کلیسا میافتد، دغدغههای او در مرز میان ایمان و تردید را هویداتر میکند. نورپردازی سایه روشن، مخصوصا درصحنههای کلوزآپ از کشیش و نمایان شدن قطرات درشت عرق بر چهرهاش به وضوح خبر از تردیدی میدهد که در درون کشیش لانه کرده است. او درحالی دیگران را به وجودخدا و ایمان فرامیخواند که خود دچار شک ودودلی است . دو فصل ِ مهم فیلم متعلق به سکانسهایی است که کشیش با «مارتا» ملاقات و گفتگو دارد. «مارتا» ایمان و اعتقادات مذهبی ندارد و کشیش را صادقانه دوست دارد و هویت خود را در مفید بودن و دلسوزی برای کشیش یافته است. اما کشیش که از بیماری پوستی «مارتا» معذب است با عصبانیت او را از خود میراند و حتی حاضر نیست برای او دعا بخواند. در واقع «مارتا» از ایمان تهی است و کشیش از عاطفه که هر دوی این صفات از ویژگی های بارز مسیح است. ایمان ِ بدون ِمهربانی و مهربانی فاقد ِ ایمان بستری لرزان برای شخصیتهای فیلم، به خصوص کشیش فراهم آوردهاند؛ هرچند که مهربانی فاقد ایمان قابل پذیرشتر از ایمان ِ بدون مهربانی به نظر میرسد و شخصیت «مارتا»ی بدون ایمان که مهربانی و عطوفتش را بیدریغ نثار کشیش میکند برای تماشاگر قابل قبولتر است. پایانبندی فیلم نیز همچون آغازش، مراسم دعا در کلیساست که در آن کشیش مستاصل در مرز بین ایمان و شک برای مارتا مراسم شام مقدس را برگزار میکند و ما هنوز درنمایی بسته از چهرۀ کشیش تردید و رنج را بواسطۀ سکوت ِ خداوند در برابر سوالاتش، میبینیم. در صحنۀ پایانی حتی مردم هم در کلیسا حضور ندارند. فیلم موسیقی متن ندارد و تا جایی که ممکن بوده است نماها و فضاهای فیلم ساکن و سرشار از سکوت است. سکوتی همراه با انتظار و توام با رخوتی ناامیدانه، به خصوص در صحنهای که کشیش در انتظار بازگشت «یوناس» است که بعدتر میفهمیم خودکشی کرده است. در سکوت سنگین فیلم فقط صدای تیک تاک ساعت را میشنویم که بهتر از هر موسیقیای این فضا را توصیف میکند. خودکشی «یوناس» یاداور خودکشی «اشناید» در «زندگی شیرین» ِ فلینی (۱۹۶۰) و خودکشی «الکساندر» در «ایثار» تارکوفسکی (۱۹۸۶) و شک و تردید کشیش و سکوت ِ خداوند اساس فیلم «یک مرد جدی» برادران کوئن (۲۰۰۹) است. «نور زمستانی» را منتقدان به همراه «سکوت» (۱۹۶۳) و «همچون در یک آیینه « (۱۹۶۰) بخشی از یک سه گانه در بارۀ جستجوی ناامیدانۀ خدا دانستهاند. نور زمستانی در میان آثار برگمان در فاصله «مهره هفتم» و «پرسونا» جای دارد.یعنی اوج دوران سینمایی برگمان.در این دوران سینمای شخصیت محور برگمان ، آنتونیونی ، فلینی و...تحت عنوان سینمای هنری اروپا به رقیبی قدر برای هالیوود تبدیل می شود.نور زمستانی سومین فیلم از تریولوژی (همچون در یک آینه ، سکوت و نور زمستانی) است. نور زمستانی دومین فیلم از تریلوژی برگمان درباره ایمان به خدا (فیلم اول این سه گانه همچون در یک آینه، و فیلم سوم سکوت بود) از آثار دشوار استاد بزرگ سینمای سوئد و مربوط به دوره میانی کارنامه اوست . دغدغه های اساسی برگمان که حاصل دوران کودکی و زندگی خانوادگی اوست (پدر برگمان یک کشیش عالی رتبه بود) در این سه گانه - و از جمله در نور زمستانی - به شکل برجسته ای متبلور شده و البته زمینه بحث، خیلی سرد است . . . این دغدغه ها از انکار به تردید و سپس به ایمان و یقین می رسد . نور زمستانی یکی از نمونه های بارز سینمای دینی است . حال این سوال پیش می آید که جایگاه توماس در صحنه نهایی چیست؟ در این جا اینگمار برگمان می گوید: در آینه پاکیزه ست: ظرف به تازگی تطهیر شده ای در آن جاست که می تواند سرشار از رحمت شود; از سوی خدایی با تصویری نوین . حال آن سرمای بیرونی و محیط بیمار و خاکستری فصل افتتاحیه چیستی اش را یافته است . مسیح بر توماس تجلی کرده و او برای یک نفر (مارتا) مراسم عشاء ربانی را به جا می آورد و می خواند: قادر متعال متعال متعال . زمین یکسر مملو از جلال اوست . مثل همیشه از طولانی شدن مطب پوزش میخوام سپاس از توجهتون
9
احسان ظهوری
۱۰ سال پیش
یک نکته ای که جالبه بدونید پدر برگمن کشیش سلطنتی دربار سوئد بوده و آدم خشک مذهب و سختگیری بوده و برگمن هم کودکی تلخ و سختی رو پشت سر گذاشته و سینما براش محیطی برای فرار از این دنیای آزار دهنده بوده . و همین طور که خودش گفته : ( فیلم ھای من ھمواره بخشی از افکار، احساسات، تنش ھا، رویاھا و آرزوھای من بوده اند. گاھی از دل گذشته آمده اند و گاه از زندگی کنونی من ریشه گرفته اند ) شاید دلیلی هم که این قدر خدا و مذهب و شیطان و انسانیت رو در فیلمهاش مثل این فیلم به چالش می کشه همین نکته باشه در ضمن این فیلم بسیار عالی و تکان دهنده بود مستقیم عمق اعتقادات بشر رو نشونه می گیره
9
darkfella6
۱۰ سال پیش
این برگمان کیست که ....
8
kingmasoud73
۹ سال پیش
تنها از میان فیلمهای که از برگمان دیدیم خوشم از پرسونا و این فیلم میاد...دیگه زیاد خوشم از بقیه ی فیلماش نمیاد... ولی این فیلم یه چیزه دیگس تو فیلماش
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
نقد یکی از شاخص ترین آثار برگمان
«سکوت خد.ا»
تمام سکانس های فیلم از هر لحاظ با دقت تمام گرفته شده است.دیالوگ ها بسیار دقیق انتخاب شده است، دوربین بسیار دقیق حرکت می کند و همچنین بسیار دقیق زاویه اش در هر پلان انتخاب شده است، دکوپاژ در قاب دوربین، بعضی از جاها حیرت انگیز است و از همه مهمتر میزانسن های دقیقی گرفته شده است.
در سکانس آغازین فیلم، ما توماس را می بینیم که موعظه می کند و همچنین خودش را برای مراسم عشای ربانی آماده می کند.در لحن و تصویر کشیش تزلزلی دیده می شود که انگار این حرف ها را از ته دلش نمی زند و همچنین با فضاسازی که برگمان از کلیسا می دهد، کاملاً مشخص است که دنبال هجو آن است یعنی از شکل مجسمه ی مسی.ح و لحن کشیش گرفته تا جمعیت کم درون کلیسا و تصاویری که از شخصیت ها می گیرد که به شدت فضا را می سازد و همچنین با نوع تدوین منحصر به فردش انگار بین شخصیت ها نوعی رابطه برقرار می کند.
در سکانسی که یوناس به خاطر همسرش به پیش توماس می آید را دقت کنید. برگمان طوری صحنه را می سازد که انگار توماس،تصویری از درون مغشوش خود را در چهره ی یوناس می بیند و نحوی انگار او تردیدش را در درون یوناس می بیند، این کارگردانی شگفت انگیز و نوع میزانسن برگمان است. بار دومی که یوناس به پیش توماس می آید،فضاسازی خیلی عالیست ،در بیشتر زوایای دوربین، مجسمه ی مسی.ح در میزانسن و در پس زمینه مسلط است که بسیار مهمه. در این سکانس کاملاً توماس درون خود را باز می کند و به جای آن که توان آن را داشته باشد که همچون یک کشیش معتقد به یوناس انگیزه دهد بلکه بیشتر او را نابود می کند و به هرحال در خود ک.شی او کم سهیم نیست.
اما شخصیت مارتا یکی دیگر از کلیدی ترین شخصیت های فیلم است و همچنین یکی از حقیرترین های آن(که البته تمام شخصیت های فیلم ضعیفند). در واقع او برای معنابخشی به زندگیش، به مردی دلبسته است که خودش از درون فروپاشیده است و در واقع بیماری ظاهری توماس به نحوی بیماری ای درونی است پس این رابطه را به شدت برگمان هجوش می کند.سکانس درون مدرسه این رابطه را بیشتر کالبد شکافی می کند و در واقع نشان می دهد که توماس، امید زندگیش و روح زندگیش همراه با زنش مرده است و این زن مرده(کارین) که به شدت در فیلم مهم است ما را یاد آنا در فیلم ساراباند برگمان می اندازد.
سکانسی که آلگوت(خدمتکار کلیسا) با کشیش صحبت می کند کارگردانی شگفت انگیزی دارد و زوایای دوربین و همچنین پن های دوربین بیش از اندازه دقیق است و در آن گفتگو هر چه بیشتر آلگوت از رنج واقعی مسی.ح صحبت می کند ما را بیشتر به رنج توماس نزدیک می کند.
امیدوارم توانسته باشم حق مطلب را ادا کنم اما حقیقتاً فیلم کاملی است.
قطعا تمامی آثار استاد برگمان شاهکار هستند و برگمان جزو معدود کارگردانانی ست که حتی یک غیر شاهکار هم به چشم نمیخورد(حتی آثار اولیه مثل خاک اره و پولک یا لبخند های یک شب تابستانی که منتقد نما های آن دوران این دو اثر با ارزش را کوبیدند) و به نظر من همه ی فیلم های وی هرکدام در جای خود شاهکاری بدون مرگ هستند......
ولی اگر بنده بخواهم طبق سلیقه ی شخصی برترین اثر استاد رو انتخاب کنم قطعا نور زمستانی بهترین و شاهکارترین شاهکار برگمان از نظر من به حساب میاد. نور زمستانی برسونی ترین فیلم استاد است و کاملا مولئفه های سبک برسون کبیر در فیلم به چشم میخورند و تعجبی هم ندارد که شاعر سینما یعنی تارکوفسکی بزرگ این فیلم را بهترین فیلم برگمان میداند و در لیست فیلم های عمر خود قرار میدهد و برسون کبیر هم به شدت عاشق این شاهکار میشود. نزدیکی دیدگاه های این سه استاد اخلاق و انسانیت در سینما حکایت از همان هنر استعلایی دارد که شریدر تز آن را بنا نهاد.
بهترین فیلم استاد.
تا چه حد یه کاگردان میتونه توی روایت یک فیلم موفق و استادانه عمل کنه؟
به نظرم بعد از فریادها و نجواها این فیلم بهترین فیلم برگمانه
هیچ کارگردانی در کلوزآپ چیره دستی برگمان را نداره
در همین فیلم بازی فوق العاده بازیگران و کلوزآپ های برگمان و نورپردازی فوق العاده میتونه بهترین کلاس درس برای سینماگران فعلی باشه
کارگردانهای بی هنر سینمای ایران که به زعم خودشون فیلم معناگرا میسازند و بدون دونستن حتی یه ذره فرم محتوای شعاری و یکبار مصرفی را ارائه میدن این فیلم براشون بهترین کلاس درسه و باید سالها از روی این فیلم مشق کنن تا بتونن یه اثر معناگرای متوسط بسازن
مگر برگمان جزشاهکار هم می آفریند؟
اولین سکانس فیلم تماشگر را با فضای کلی فیلم آشنا میکند: مراسم عشای کلیسایی واقع در روستایی دورافتاده در سوئد؛ زمستان است و هوا سرد؛ کلوزآپ از صورت کشیش (شخصیت اول فیلم) که کارش را بابیتفاوتی وبیحسی انجام میدهد. حتی شور و اشتیاقی نیز در افراد شرکت کننده در مراسم مشاهده نمیشود: پیرمردی از حضار قبل از تمام شدن دعا، کتاب دعایش را میبندد، دختربچهای که خوابیده است وصورت مادرش که خسته است و نوازندۀ ارگ کلیسا که خمیازه میکشد. در همین سکانس ابتدایی صحنههایی از بیرون کلیسا را شاهدیم. برف ، سرما و درختانی لخت در اطراف کلیسا و روستا گویای سردی و رخوت فضای فیلم و ماجرای آن است. مراسم کلیسا با صحنۀ تقسیم نان و شراب به پایان میرسد که بدون قطع و طولانی گرفته شده است تا ملال آن جماعت را به بیننده انتقال دهد.
سکانس بعدی گفتگوی کشیش با مردی به اسم «یوناس» و همسرش است. یوناس در هراس از دستیابی چینیها به بمب اتم و نابودی دنیا و وقوع دورانی آخرالزمانی است. کشیش خطاب به او میگوید:«باید به خدا ایمان داشت.» شکی و تردیدی که کشیش در گفتارش دارد، نگاه گریزانش وقتی که چشمش به چشم مرد دیگری در کلیسا میافتد، دغدغههای او در مرز میان ایمان و تردید را هویداتر میکند. نورپردازی سایه روشن، مخصوصا درصحنههای کلوزآپ از کشیش و نمایان شدن قطرات درشت عرق بر چهرهاش به وضوح خبر از تردیدی میدهد که در درون کشیش لانه کرده است. او درحالی دیگران را به وجودخدا و ایمان فرامیخواند که خود دچار شک ودودلی است .
دو فصل ِ مهم فیلم متعلق به سکانسهایی است که کشیش با «مارتا» ملاقات و گفتگو دارد. «مارتا» ایمان و اعتقادات مذهبی ندارد و کشیش را صادقانه دوست دارد و هویت خود را در مفید بودن و دلسوزی برای کشیش یافته است. اما کشیش که از بیماری پوستی «مارتا» معذب است با عصبانیت او را از خود میراند و حتی حاضر نیست برای او دعا بخواند. در واقع «مارتا» از ایمان تهی است و کشیش از عاطفه که هر دوی این صفات از ویژگی های بارز مسیح است. ایمان ِ بدون ِمهربانی و مهربانی فاقد ِ ایمان بستری لرزان برای شخصیتهای فیلم، به خصوص کشیش فراهم آوردهاند؛ هرچند که مهربانی فاقد ایمان قابل پذیرشتر از ایمان ِ بدون مهربانی به نظر میرسد و شخصیت «مارتا»ی بدون ایمان که مهربانی و عطوفتش را بیدریغ نثار کشیش میکند برای تماشاگر قابل قبولتر است.
پایانبندی فیلم نیز همچون آغازش، مراسم دعا در کلیساست که در آن کشیش مستاصل در مرز بین ایمان و شک برای مارتا مراسم شام مقدس را برگزار میکند و ما هنوز درنمایی بسته از چهرۀ کشیش تردید و رنج را بواسطۀ سکوت ِ خداوند در برابر سوالاتش، میبینیم. در صحنۀ پایانی حتی مردم هم در کلیسا حضور ندارند.
فیلم موسیقی متن ندارد و تا جایی که ممکن بوده است نماها و فضاهای فیلم ساکن و سرشار از سکوت است. سکوتی همراه با انتظار و توام با رخوتی ناامیدانه، به خصوص در صحنهای که کشیش در انتظار بازگشت «یوناس» است که بعدتر میفهمیم خودکشی کرده است. در سکوت سنگین فیلم فقط صدای تیک تاک ساعت را میشنویم که بهتر از هر موسیقیای این فضا را توصیف میکند. خودکشی «یوناس» یاداور خودکشی «اشناید» در «زندگی شیرین» ِ فلینی (۱۹۶۰) و خودکشی «الکساندر» در «ایثار» تارکوفسکی (۱۹۸۶) و شک و تردید کشیش و سکوت ِ خداوند اساس فیلم «یک مرد جدی» برادران کوئن (۲۰۰۹) است. «نور زمستانی» را منتقدان به همراه «سکوت» (۱۹۶۳) و «همچون در یک آیینه « (۱۹۶۰) بخشی از یک سه گانه در بارۀ جستجوی ناامیدانۀ خدا دانستهاند.
نور زمستانی در میان آثار برگمان در فاصله «مهره هفتم» و «پرسونا» جای دارد.یعنی اوج دوران سینمایی برگمان.در این دوران سینمای شخصیت محور برگمان ، آنتونیونی ، فلینی و...تحت عنوان سینمای هنری اروپا به رقیبی قدر برای هالیوود تبدیل می شود.نور زمستانی سومین فیلم از تریولوژی (همچون در یک آینه ، سکوت و نور زمستانی) است.
نور زمستانی دومین فیلم از تریلوژی برگمان درباره ایمان به خدا (فیلم اول این سه گانه همچون در یک آینه، و فیلم سوم سکوت بود) از آثار دشوار استاد بزرگ سینمای سوئد و مربوط به دوره میانی کارنامه اوست . دغدغه های اساسی برگمان که حاصل دوران کودکی و زندگی خانوادگی اوست (پدر برگمان یک کشیش عالی رتبه بود) در این سه گانه - و از جمله در نور زمستانی - به شکل برجسته ای متبلور شده و البته زمینه بحث، خیلی سرد است . . . این دغدغه ها از انکار به تردید و سپس به ایمان و یقین می رسد . نور زمستانی یکی از نمونه های بارز سینمای دینی است .
حال این سوال پیش می آید که جایگاه توماس در صحنه نهایی چیست؟ در این جا اینگمار برگمان می گوید: در آینه پاکیزه ست: ظرف به تازگی تطهیر شده ای در آن جاست که می تواند سرشار از رحمت شود; از سوی خدایی با تصویری نوین . حال آن سرمای بیرونی و محیط بیمار و خاکستری فصل افتتاحیه چیستی اش را یافته است . مسیح بر توماس تجلی کرده و او برای یک نفر (مارتا) مراسم عشاء ربانی را به جا می آورد و می خواند: قادر متعال متعال متعال . زمین یکسر مملو از جلال اوست .
مثل همیشه از طولانی شدن مطب پوزش میخوام
سپاس از توجهتون
یک نکته ای که جالبه بدونید پدر برگمن کشیش سلطنتی دربار سوئد بوده و آدم خشک مذهب و سختگیری بوده و برگمن هم کودکی تلخ و سختی رو پشت سر گذاشته و سینما براش محیطی برای فرار از این دنیای آزار دهنده بوده .
و همین طور که خودش گفته : ( فیلم ھای من ھمواره بخشی از افکار، احساسات، تنش ھا، رویاھا و آرزوھای من بوده اند. گاھی از دل گذشته آمده اند و گاه از زندگی کنونی من ریشه گرفته اند )
شاید دلیلی هم که این قدر خدا و مذهب و شیطان و انسانیت رو در فیلمهاش مثل این فیلم به چالش می کشه همین نکته باشه
در ضمن این فیلم بسیار عالی و تکان دهنده بود مستقیم عمق اعتقادات بشر رو نشونه می گیره
این برگمان کیست که ....
تنها از میان فیلمهای که از برگمان دیدیم خوشم از پرسونا و این فیلم میاد...دیگه زیاد خوشم از بقیه ی فیلماش نمیاد...
ولی این فیلم یه چیزه دیگس تو فیلماش