
انگلستان، اواخر قرن هجدهم. مرد ثروتمندی به نام آقای «دشوود» (تام ویلکنسون) که در آستانه مرگ قرار دارد، تمامی ملک و املاکش را به پسر ارشد خود، «جان» (جیمز فلیت)، که از همسر اولش است می دهد، اما در مقابل از او می خواهد که مراقب دخترانش، «الینور» (اما تامپسون)، «ماریان» (کیت وینسلت) و «مارگارت» نوجوان (امیل فرانسوا) که از همسر دوم او هستند، باشد و مخارج آنها را بطور کامل بپردازد. پس از مرگ پدر، جان که تحت سلطه همسرش «فانی» (هریت والتر) قرار دارد، از قولی که به پدر داده سر باز می زند و حال دختران دشوود به همراه مادرشان مجبورند که از عمارت اشرافی پارک ساکس که اکنون متعلق به جان است، بروند و به فکر جایی، البته محقرتر برای ادامه زندگی باشند.

يک ژنرال روس که دست در دست مافياي اين کشور دارد، سلاحي سري موسوم به «چشم طلايي» را از سيستم ماهواره ي نظامي روسيه مي دزدد. ربايندگان «چشم طلايي» با استفاده از توانايي هاي اين ابزار سعي در گرفتن باجي کلان از جهانيان را دارند، تا اين که «جيمز باند» (برازنان) به مصاف شان فرستاده مي شود...

سال ۲۰۲۹. دنیا شدیدا وابسته به اطلاعات شده و تمام انسان ها متصل به شبکه هستند. جرم و جنایت توسط خلافکاران از طریق نفوذ غیر مجاز به شبکه انجام میشود. برای جلوگیری از این موارد، روبات هایی انسان نما با توانایی و قدرت بالا ساخته شده اند، که می توانند در لحظه به هر شبکه ای در دنیا متصل شوند. اکنون یک روبات زن، به کمک همکارش باید یک هکر مرموز و قدر را ردیابی و سرنگون سازد...

آينده اي دور. «مگاسيتي- يک» منطقه اي است عظيم و ناامن که آن را «قاضي درد» (استالون) با کمک چند دستيار اداره مي کند. يکي از جانيان محلي، «ريکو» (آسانته) که قبلا «درد» او را به زندان انداخته فرار مي کند و با هيئتي شبيه به «درد» دو نفر را به قتل مي رساند. به اين ترتيب «درد» محاکمه و به زندان ابد محکوم مي شود...