
«ويلي» (لوري) همراه دوستش، «ادي» (ادسن)، در نيويورک زندگي بي هدفي را مي گذارند و به همين دليل از ورود مسافر ناخوانده، «اوا» (بالينت)، دختر عموي مجارستاني خود به خانه اش راضي نيست. پس از ده روز «اوا» نزد عمه اش، «لوتي» (استارک) در کيلولند مي رود. «ويلي» و «ادي» سراغ «اوا» مي روند...

ماری یکی از زندانیان جدید زندان زنان است. این زندان در یک جزیره واقع شده و ماری در آن شماره ی نود و نه را دریافت کرده. زندانیان در این جا به دست سرپرست آزارگرا و همجنسگرای آن، تلما دیاز، و فرماندار سانتوس کنترل شده و مورد شکنجه، تجاوز، آزار جنسی و تعرض قرار می گیرند. هنگامی که وزیر دادگستری، دیار را با فرد دیگری جایگزین می کند، ماری احساس می کند که قرار است زندگی اش بهتر شود و پرونده اش برای بار دیگر مورد بررسی قرار گیرد اما سرپرست جدید او را ناامید کرده و ماری تصمیم می گیرد فرار کند...

سال ۱۹۴۳،جبهه های روسیه."رولف استینر" پس از یک ماموریت موفق دیگر به مقام گروهبانی ترفیع پیدا می کند.در همین حین "کاپیتان استرانسکی" به رهبر جدید گروه او منصوب می شود.پس از نبرد خونین گروه او به رهبری "ستوان میر" شجاع . کشته شدن او،"استرانسکی" ترسو ادعا می کند او گروه را رهبری کرده و به دلیل شجاعت صلیب آهنی دریافت می کند اما...

اواخر قرن هجدهم. در شهري جنگ زده، گروه تياتري «هنري سلت» (پاترسن) مشغول اجراي ماجراهاي «بارون مونچهازن» است. ناگهان سروکله ي آدم عجيبي (نويل) پيدا مي شود که ادعا مي کند «مونچهازن» واقعي است. اهالي شهر به او کمک مي کنند تا گروه چهار نفره اش را بيابد و مانع از حمله ي نهايي ترک ها شود...