
کنجی کویسو دانش آموز نابغه ریاضی،کاری را برای تابستان خود در شهر زادگاه عشقش ناتوسکی می پذیرد.پس از رسیدن،او متوجه می شود که خانواده اش برای جشن گرفتن تولد نود سالگی مادربزرگ خانواده دور هم جمع شده اند.او باید تظاهر کند نامزد ناتوسکی است در حالیکه بر روی یک معادله ریاضی کار می کند و...

داستان فیلم در سال ۱۸۱۸ در لندن اتفاق می افتد.جایی که جان کیت شاعر جوان انگلیسی عاشق دخترک همسایه ی منزلش فانی براون می شود. این دو روز به روز بر شدت علاقه اشان بر یکدیگر افزوده می شود .اما مشکلاتی نيز در این بین وجود دارد و آن بیماری لاعلاجی است که شاعر جوان به آن مبتلا است و درمانی ندارد و به زودی خواهد مرد. این بیماری موجب می شود تا خانواده ی دخترک نگران آینده ی دخترشان باشند و از او می خواهند که به عشقش با جان خاتمه دهد اما رابطه ی بین این دو بسیار عمیق است...

پیرمردی در شهری بزرگ زندگی میکند و از کل جامعه فاصله گرفته است و در تنهایی به سر می برد. خانه ی کوچک او در میان آسمان خراش هایی است که هر روز بلندتر می شوند و اکنون شهرداری میخواهد خانه ی او را تخریب کند و تخلیه کند. اما پیرمرد حاضر نیست خانه اش را به هیچ وجه ترک کند به همین علت با هزاران بادکنک که به خانه اش وصل کرده است به پرواز در می آید تا سفر پر ماجرایی را آغاز کند. اما بر حسب اتفاق پسر شش ساله ی همسایه نیز با او همراه می شود و آنها در سفری به سرزمینی دور افتاده ماجراهای جالبی را تجربه میکنند.