دیوید (بندیکت کامبربچ) و داون (کلر فوی) زوج خوشبختی هستند که به روستای دوران کودکی دیوید بازمیگردند تا زندگی جدیدی را شروع کنند، اما با پیدا شدن سر و کله برادرِ دیوید و افشا کردن برخی دروغ ها، رابطهی این زوج دچار بحران می شود...
داستان دربارهی زنی میباشد که پسرش او را ترک کرده و نزد پدرش در جایی دیگر رفته است. حال زن تنهاست و تصمیم گرفته تا یک خدمتکار هتل شود و به طرز نامشروع نیاز مشتریان هتل را برآورده کند...
توماس که نویسنده چندان موفقی نیست بعد از ۱۵ سال به روستایی در گالیسیا به نام آرگا که زادگاه اش است برمیگردد تا ظاهراً جایزه ایی دریافت کند. ولی بازگشت او به آرگا دلیل دیگری دارد که توماس از آن بی خبر است...