مارکوس، هنگامی که همسرش را در صانحه ی دلخراش قطار از دست می دهد مجبور است به خانه دختر نوجوان خود، ماتیلد برود. این یک تصادف به نظر می رسید تا اینکه یک ریاضی دان که هم سفر او در قطار بود به همراه دو همکارش حاضر می شوند.
هنگامی که حیوان خانگی مورد علاقه ی باب اسفنجی، گری حلزون، گروگان گرفته می شود، باب اسفنجی و دوست همیشگی اش پاتریک به ماجراجویی حماسی ای در شهر گم شده ی آتلانتیک سیتی رفته تا گری را به خانه باز گردانند.