دزدان دوچرخه شاهکار نئورئالیسم و به اعتقاد من یکی از بهترین های تاریخ سینما است
نیوریالیسم بر نمایش بی پرده ی واقعیات خشن پس از جنگ، با نگاهی انتقادی تاکید می ورزد و برای نیل به این مقصود، المان هایی را هم باب می کند.المان هایی همچون استفاده از لوکیشن های طبیعی، نور طبیعی، استفاده ی توامان بازیگران غیر حرفه ای در کنار بازیگران حرفه ای، نماهای لانگ شات و دارای عمق میدان.دزدان دوچرخه، نقطه ی اوج همکاری دسیکا و زاواتینی، و نمونه ی اعلای این مکتب است. دسیکا تا آن جا پیش می رود که حتی برای بازیگر نقش آنتونیو ریچی (لامبرتو ماجورانی)، از یک کارگر کارخانه استفاده می کند، و نیز، این نخستین نقش سینمایی بازیگر نقش برونو (انزو استایولا) است. فیلم از همان ابتدا با بردن دوربین میان مردان بیکاری که در مجتمع های مسکونی پرجمعیت حاشیه ی رم، به امید یافتن کار، به دنبال مردی کاریاب راه افتاده اند، سخن خود را آغاز می کند. مصایب جنگ خود را یکی یکی نشان می دهند؛ زندگی در مجتمع های مسکونی خاک آلود، کم امکانات و شلوغ حاشیه ی شهر، صف بیکاران، صف های طویل وسایل حمل و نقل عمومی، انبوه آدم هایی که حتی جزیی ترین وسایل خانه شان را می فروشند یا گرو می گذارند، لباس های کهنه و مندرس آنتونیو و برونو، ناامنی... انتخاب ملحفه ی رختخواب ها برای فروش، یعنی باز شدن پای فقر به خصوصی ترین حریم های افراد. در سکانسی که آنتونیو و همسرش ملحفه ها را می فروشند تا دوچرخه شان را از گرو درآورند، انبوهی از ملحفه ها را می بینیم که بر هم تلنبار شده اند... داستان فیلم، مانند اغلب آثار نیوریالیستی، ساده و چند خطی، و با پایانی باز است و طنزی تلخ در پس فیلم دیده می شود. وقتی زندگی یک خانواده به داشتن دوچرخه ای قراضه بستگی پیدا می کند، که از دست دادنش، نه تنها به معنای فروپاشی خانواده، که لگد مال شدن غرور و شرف انسانی آن هاست. وقتی آنتونیو دوچرخه را پس می گیرد، آن را همچون شی یی با ارزش این طرف و آن طرف می برد و بر دوش می کشد. یا شغلی که آن قدر زندگی اش را متحول خواهد کرد، چسباندن آگهی ست! و جالب تر، تاکیدی ست که فیلم روی آن آگهی می کند؛ تصویری از یک فیلم سرخوش هالیوودی (با بازی ریتا هیورث) که با زندگی رقت بار آنتونیو در تضاد کامل است. فیلم به تناوب به اجتماعی که شخصیت ها در آن زندگی می کنند طعنه می زند؛ پلیس هایی که عملا هیچ کاری برای رهایی آنتونیو از این شرایط انجام نمی دهند -در جایی مامورپلیس در اداره که درک نمی کند این دوچرخه چه قدر برای او اهمیت دارد، به همکارش می گوید:«فقط یه دوچرخه دزدیده شده!». کلیسایی که مردم گرسنه برای گرفتن غذا از آن، باید در مراسمی نمایشی شرکت کنند. در تعقیب و گریزی که در کلیسا می گذرد، این تاکید بر حفظ ظاهر در اجرای مراسم، به خوبی دیده می شود. برونو در جست و جوی پیرمرد، پرده ای را کنار می زند و کشیشی که وظیفه اش شنیدن درد و رنج مردم از پشت پرده است، بابت این کار او را تنبیه می کند! و مردمی که به نفع دوچرخه دزد، شهادت می دهند... فیلم همچنین بر تضادهای این اجتماع هم انگشت می گذارد که نمونه اش را در سکانس درخشان رستوران می بینیم. یا در سکانسی که مردم برای نجات پسری از رودخانه، جمع شده اند، غافل از این که در همان جا پدر و پسری در آستانه ی غرق شدن اند.اما این فیلم فقط یک گزارش اجتماعی نیست. روایت تنهایی و استیصال آدم هاست.فیلم با فوکوس کردن بر روابط پدر و پسر، دایره ی معنایی اش را از پرداختن صرف به مشکلات اجتماعی گسترش داده و شخصیت هایی پر رنگ و با احساس می سازد. پدری که قهرمان پسرش است (در طول فیلم می بینیم که برونو مدام پدرش را می پاید، که او چه کار می کند)، به مرور به اضمحلال می رسد و پیش چشمان او می شکند و خرد می شود در طول فیلم پسر به بلوغ تازه ای از درک شرایط اجتماعی می رسد، و در پایان، آن جا که دست پدر و پسر در هم گره می خورد، این پدر است که نیازمند همراهی و همدردی پسر است. این اضمحلال البته به مرور، و با تنگ تر شدن شرایط اتفاق می افتد. آنتونیویی که از فرط نا امیدی، سراغ فالگیری می رود که پیش تر دیده ایم که به آن بی اعتقاد بوده است.پایان فیلم و گم شدن پدر و پسر میان جمعیت،در عین تاکید بر تنهایی و بدبختی آن ها، استعاره ای ست از جمعی بودن این فلاکت ها. دسیکا در این فیلم، درصدد یافتن مجرم و گناهکار نیست و تنها قصد دارد وضعیت و روابط حاکم بر جامعه را که تحت تأثیر مشکلات اقتصادی و اجتماعی است، به تصویر بکشد.سکانس سیلی زدن پدر به پسری که با توجه به سن کمش، خصوصیات رفتاری پسر جوانی را بروز می دهد، از صحنه های تأثیرگذار فیلم است. چنین برخوردی از پدر، برخلاف انتظار برونو بوده و احساس و غرورش را جریحه دار می سازد و به یکباره در قالب پسری هفت هشت ساله، فرو می رود و رفتارهای متناسب با آن سن را از خود بروز می دهد. پدر از رفتار غیر منصفانه اش پشیمان می گردد و دست برونو را در دست خود می فشارد و بی خیال از غصه ها و نداری ها در کنار رستورانی می نشینند؛ رستورانی که گروهی از مردم حتی در دوران فقر و بی کاری پس از جنگ نیز طعم فقر را نچشیده اند و نسبت به تأمین معاش روزانه و داشتن آینده ای روشن، هیچ نگرانی ای در دل ندارند!
۱۰/۱۰
0
حسین کرامتی
۸ سال پیش
// خیلی خوب . امتیازم ۸
0
benyamin_davarnia
۸ سال پیش
شاهکار بی بدیل دسیکا
0
yasasam02
۸ سال پیش
اگه ده بار ببینیش باز هم کمه دیدنش واقعا لذتبخشه
0
meccaniiik
۸ سال پیش
فیلم بدی نیست به یک بار دیدنشمی ارزه
3
keley
۸ سال پیش
معروف ترین و شاید مهمترین فیلم نئورئالیسم [Neorealism] ایتالیا را خواهیم دید: دزد دوچرخه، (یا دقیقتر: دزدان دوچرخه) از ویتوریا دسیکا. قصه ی یک خطی دزد دوچرخه را همه می دانید. اما دسیکا چه می کند با فیلم؟ از شروع فیلم می بینیم که عده ای کارگر دنبال کار می گردند. یک سری اسامی خوانده می شود و یک سری هم خوانده نمی شود. قهرمان ما، دور از جمعیت است. تنها نشسته و منتظر اسامی است. بالاخره اسمش در لیست امروز خوانده می شود. کاری به اش می دهند. قرار است آن کار با دوچرخه باشد. بدون دوچرخه نمی شود. از همان اوّل، قهرمان بیرون از جمع است. پس این بحثی که دزد دوچرخه یک قهرمان نئورئالیستی دارد، زیر سوال است. قهرمان کاملاً فردی است. از اوّل هم از جمع جداست. وارد زندگی اش می شویم. زندگی فقیرانه و حتی مظلومانه ای دارد. دوچرخه اش قبلاً به گرو گذاشته شده و الان بخواهند پسش بگیرند پول احتیاج دارد. زن خیلی مثل یک زن جدّی وفادار به همسر و خانه، ملحفه های نو ترش را می شوید و می دهد که دوچرخه را از گرو در بیاورند. دسیکا خیلی اینجا را درست و خوب برگزار می کند. صحنه ای که ریچی [Ricci] می آید دوچرخه اش را بگیرد، دوربین خیلی خوب کار می کند. آرام از کیوسکی که قبض را می دهند وارد می شود، [تصویر] باز می شود و می بینیم که چقدر جنس آنجا هست. ریچی مشتاقانه لحظه شماری می کند که دوچرخه را بگیرد. دوچرخه را تحویل می گیرد، می آید بیرون، آن را روی دوشش می گذارد و انگار با یک موجود زنده طرف است. اینقدر برایش مهم و عزیز است. به نظرم دسیکا، تا اینجا، صحنه را خوب برگزار کرده و صحنه از آب در آمده است. ریچی یک پسر کوچک دارد که یکی از لطف های فیلم است و شاید بیش از لطف است. خیلی کامل کننده ی بحث است. کامل کننده ی وضعیت دراماتیک اثر است و وضعیت درونی پدر (ریچی). یک پسربچه ی تخس، مستقل، مهربان، شلوغ، و گاهی غمگین. صبح می آید با دوچرخه کار کند. باید یک سری پوستر به در و دیوار بچسباند. پوستری که کلی هم طول می کشد تا چسب بزند و بچسباند، پوستر بازیگر معروف آمریکایی، ریتا هیورث [Rita Hayworth] است. خوب، دسیکا نیشی می زند به بازیگر و سوپر استار آمریکایی. صحنه ای که دوچرخه باید دزدیده شود، به نظرم در اجرا خوب درنیامده و دزدی خیلی محتوم و خیلی ناشیانه انجام می گیرد. پرداخت درستی ندارد. آدم سوال می کند که چرا دوچرخه اینجوری، با این فاصله، گذاشته شده؟ چرا نگاه به اش نمی شود؟ کلی از این سوالات ایجاد می کند. دوچرخه دزدیده می شود و او می دود دنبال دوچرخه. انگار که قرار است دوچرخه را پیدا نکند. تمام روز را با پسرش دنبال دوچرخه می گردد. حتی می روند سراغ آنجایی که قطعات یدکی دوچرخه است و عظیم است. دارد وقت تلف می کند دسیکا. وقت ما را هم تلف می کند. معلوم است که قرار است اینجا هم پیدا نشود. یک جور فاتالیزیم [Fatalism] ای بر این پیدا نشدن، انگار روی فیلم سنگینی می کند. فاتالیزیمی که مؤلف می خواهد. متعلق به این واقعیت نیست. یا اگر هست، من (مخاطب) قانع نمی شوم. از طریق این فاتالیزم در واقع دارد نگاه تیز اجتماعیش را می کند. این فاتالیزم حتی به احتمال دراماتیک هم نمی رسد. چیزی که آندره بازن، منتقد بزرگ و بسیار مؤثر فرانسوی می گوید این است که: آره! می توانست دوچرخه پیدا شود، اما دسیکا دارد روی احتمال دراماتیک کار می کند. این احتمال یعنی چه؟ این احتمال معنی اش این است که خوب، فرض را بر این بگذاریم که دوچرخه پیدا نمی شود. حالا ما با این پیدا نشدن دوچرخه، باید با قهرمان گام به گام جلو بیاییم. حاصل تفکر نئورئالیستی چیست؟ جامعه، جامعه ای است که اجازه ی پیدا شدن دوچرخه برای یک آدم فقیر را نمی دهد؟ و اگر دوچرخه پیدا می شد معجزه بود؟ و احتمال کمی بود؟ پس به این دلیل ما باید آن طرفش بیافتیم؛ دوچرخه پیدا نشود. و او ملتمسانه به دنبال دوچرخه بگردد، عزت نفس خودش را هم زیر پا بگذارد. نوعی که دوربین دسیکا با او در خیابان ها می گردد، [وی] آرام آرام از یک شخصیت محق، به یک شخصیت قربانیِ غیر محق تبدیل می شود. و به نظر من ضعف دزد دوچرخه از همین رویداد هایی است که به نظرم احتمال منفی ای است که برای قضیه پیش بینی شده است. به یاد بیاوریم بعضی صحنه های فیلم را که مهم است. صحنه ای را که می آیند دنبال آن پیرمردی که احتمالا ردی از دزد دارد. در آن صحنه، دسیکا موفق نمی شود همذات پنداری ما را با ریچی و پسرش جلو ببرد. آن پیرمرد فقیر که برای لقمه ای نان (یک وعده غذا) آمده، دارد اذیت می شود. و ما باید با ریچی همصدا شویم و به آن پیرمرد فشار بیاوریم. به نظر من کمی این نگاه بر خلاف آن ادعایی است که همه راجع به دسیکا دارند که همه را دوست دارد و این دوست داشتنش هم، نه کمونیستی است، نه مذهبی. بلکه یک اومانیسم ریشه دار و جدّی است. اینجا چنین واقعه ای اتفاق نمی افتد. حتی وقتی که ما به دزد می رسیم، می بینیم که ریچی شُل می شود. برای اینکه وضع آن دزد را بدتر از خودش می بیند. آیا دسیکا وضع آن دزد را بدتر از ریچی می بیند، یا ریچی؟ ریچی ما را قانع نمی کند که وضع دزد از خودش بدتر است. چون جوری جلو آمده است که انگار بدترین وضعیت ممکن را دارد و کاملا حق با اوست. حالا با دزدی طرف است که غش می کند، بیمار است و خانه اش که می آییم هم می بینیم هیچی ندارد. دسیکا در میزانسنش (میزانسنی که به ریچی می دهد در این سکانس) موفق نمی شود که ما را در ادامه ندادن برای پیدا کردن دزد، همصدا با ریچی کند. و [نکته ی] دو[م] [اینکه] تصویر خوبی هم از مردم نمی دهد. مردم را همه شریک جرم این دزد می کند در آن صحنه. همچنان که در صحنه ی اوّل فیلم کرده است. در صحنه ی اوّل، وقتی دوچرخه دزدیده می شود، انگار همه ی آدمها دست به یکی کرده اند تا این دوچرخه دزدیده شود. اینجا هم دوباره دارد همان کار را می کند. خوب، این نگاه، نه نگاه نقد اجتماعی است، نه نگاه احتمال دراماتیک. بلکه نگاهی است که به نظر من یک فردیت قربانی شده است و یک همدردی ناتوان، در ادامه، با این قربانی است. و به نظرم توجیه بعدی ای که می کند (توجیه آخر فیلم) که اگر اینطور است، اگر این همه بدبختی باید بکشد، پس می تواند دوچرخه بدزدد، این پیام فیلم است. هر کسی در آن شرایط سخت از نظر فقر و کار قرار بگیرد، می تواند به این آلترناتیو [Alternative] بیافتد. وقتی ریچی به لحظه ای می رسد که باید (باید به زعم فیلمساز) دوچرخه را بدزدد، به نظرم میزانسن، نه میزانسن تبرئه ی ریچی است، نه محکوم کردن جامعه ای است که به او وصل است. اما یک نمای خوب داریم بعدش. نمای دست پدر و دست پسر. که پسر شاهد این اضمحلال است. شاهد فروپاشی اخلاقی پدر است. وقتی این دو تا دست همدیگر را می گیرند، از روی نیاز، از روی بدبختی مشترک . . . نمای دست نمای خوبی است. نمای انسانی ای است. اما به هیچ عنوان نمی شود این را خیلی بیش از بچه تحلیلکرد. یعنی گفت که حالا پدر از آن برج عاجی که داشت و الگوی پسر بود، در آمده و تبدیل به یک پدر پر از ضعف شده است. یک پدر فروپاشیده، یک پدر که دست به یک عمل بد زده که برای آنها، با اخلاقیاتی که دارند، بد است. و حالا کودک از ناتوانی یا از عشق دست پدر را می فشارد؟ من به نظرم دسیکا در این بحث هم شفاف حرف نمی زند. بحث را باز می گذارد تا هر کسی تعبیر خودش را بکند. و فیلم را در یک نمای تلخ و حتی کمی ملودرام، [با] اشکی که در چشمهای ریچی و پسربچه است، می بندد. در مجموع، دزد دوچرخه، به نظر من، نه یک فیلم سرپای زنده تا به امروز، بلکه ملودرام کهنه شده ی اجتماعی زده ای است که کاملا هم شخصی است. یعنی برخلاف مکتب نئورئالیسم، نئورئالیسم شخصی دسیکا را نمایندگی می کند. و این همه اسمی که در کرده است، نشان یک مکتب انقلابی پویا نیست. مکتبی که منطقاً باید کار را تبلیغ کند، انضباط کاری را و دوست داشتنی را که نتیجه اش به مبارزه بیانجامد، نه به تسلیم و شبیه اوضاع شدن. دزد دوچرخه به بن بست می رسد. نئورئالیسم هم به بن بست می رسد. و به نظرم ادامه دهندگان نئورئالیسم، قطعا نئورئالیسم جدّی ترِ درونی تر خودشان را می سازند. چه فلینی، و چه در بحث نئورئالیسم، روسلینی. نئورئالیسمی می سازند که به شدّت انسان گراست و با وجود شخصی بودنش، از کاویدن صرف اجتماعی فاصله می گیرد و آدم خلق می کند. آدمی که اهل جنگیدن است برای چیزی که می خواهد. آدمی که تسلیم نمی شود و محصول بی اراده ی جامعه نیست. مسعود فراستی
2
koroshmartian7000
۸ سال پیش
نوستالژی یعنی انکار......انکار زمان دردناک فعلی.......واقعا زبان ناتوان است در وصف این فیلم
1
1
۸ سال پیش
تو این فیلم پیرمردی رو دیدیم که برای غذا رفته بود کلیسا دعا میکرد چیزی که الان تو جامعه میبینیم.یکی از بهترین فیلمایی که تو عمرم دیدم
1
behnam
۸ سال پیش
فیلمش تلخ نیست...
زهرهزهر...
3
شهریار سلطانی
۸ سال پیش
شاهکار استاد دسیکا جزو ده فیلم برتر عمرم هستش.
5
rayidloverman
۹ سال پیش
توصحنه اخرفیلم پدروپسرازبس احساساتی دست هموفشارمیدن که دلم خواست کلی دست بابامو ببوسم وبغلش کنم ولی حیف پیشم نبود
0
behnam
۹ سال پیش
شاهکاره واقعا
4
bandeh_2112
۹ سال پیش
دزد دوچزخه،نقدی بر یک اجتماع همیشه نزدیکی عجیبی بین خودم و کشور ایتالیا دیده ام چه از اوایل جوانی که طرفدار پر و پا قرص بانوی پیر(یوونتوس کبیر) چه تاریخچه پربار این کشور که کم شباهت به تاریخچه کشورمان ندارد... بعد از شکست تلخی که در بامداد امروز تیم محبوبم ایتالیا از آلمان در یورو۲۰۱۶ خورد و دیدن اشک های بوفون دوست داشتنی چیزی جز یک فیلم از همان اتمسفر مرا راضی نمی کرد!!! دزد دوچرخه که پس از خودروح تازه ای به سینمای ایتالیا و جهان دمید فیلمی است از جنس مردم ایتالیا با همان صراحت و سادگی دوست داشتنی ای که دارند، دزدیده شدن دوچرخه بهانه ای است برای دسیکا تا گوشه گوشه زوایای تاریک جامعه خود را به تصویر بکشد و آیا رسالت یک هنرمند چیزی جز این است؟! فیلم صحنه هایی تامل برانگیز کم ندارد ... فیلم با نشان دادن جمعیتی که دنبال کار می گردند شروع می شود و با محو شدن آنتونی در کنار پسرش در میان جمعیت پایان می یابد که به نوبه خود تکان دهندگی اش را بیشتر می کند،مثلا میشد فیلم را آنجا که پدر را به جرم دزدیدن دوچرخه گرفته اند و بلا فاصله تصویر پسربچه که کلاه پدر در دستانش است با استفاده از تکنیک انجماد تصویر به پایان برد که به نوبه ی خود اثرگذاری کمی نداشت اما دسیکا به دنبال نشان دادن مشکل زندگی یک فرد نیست،بلکه جامعه را هدف گرفته است... ۱۰از ۱۰
30
sammam
۹ سال پیش
«وقتی قراره آخرش بمیرم، چرا از نگرانی خودمو بکشم؟»
23
ahmad.noori3
۹ سال پیش
درد ارمغان این فیلم است!
فیلم «دزدان دوچرخه» فیلمی خارج از زمان و مکان است، و هر جا که انسانیت بُرد داشته باشد، این فیلم نیز می‌تواند اثر‌گذار باشد. این امر شاید به دلیل طبیعی بودن لوکیشن‌ها و نشان دادن زندگی عادی مردمی باشد که روزانه مثل همین اتفاق را از سر می‌گذارنند... چیزی که همه از آن سخن می‌گویند و به نئورئالیست معروف شد و حتا اسکاری‌ها را به آن واداشت که این فیلم را نامزد اسکار بهترین «مستند» کنند! اما فکر می‌کنم این اثرگذاری بیشتر به دلیل دردی باشد، که کارگردان، پس از جنگ جهانی خود آن را چشیده، و در زندگی مردم کشورش به وضوح مشاهده‌اش کرده، و شما نیز با دیدن این فیلم آن را مزه مزه می‌کنید... نه می‌توان مقصری برایش پیدا کرد، و نه می‌توان از آن گریخت! و می‌توان اصل پدید آمدن مکتب نئورئالیست را نیز به همین «درد» نسبت داد و بس! دردی که در آینده، در نقطه‌ای دیگر از جهان، پس از جنگی دیگر... فیلمی به نام «بچه‌های آسمان» رقم می‌زند! (قطعن نمی‌توان یکی از این دو فیلم را دید، و به یاد دیگری نیفتاد!)
دزدان دوچرخه، داستان زندگیست، و زندگی جاری! پس این فیلم تمام نخواهد شد...
6
1
۹ سال پیش
«دزدان دوچرخه» از مرور زمان خارج و اثری جاودانه است. تاثیرگذاری این فیلم نه تنها بر آثار دوران خود، بلکه تا بعدها نیز دیده می شود. برای مثال حتی در سینمای ایران، کمتر کسی هست که «بچه های آسمان» را ببیند و یاد «دزدان دوچرخه» نیفتد. مخصوصا آن صحنه ای که پدر، پسر را با دوچرخه به مناطق پولدارنشین شهر برای کار می برد. مردی که عاشق خانواده اش است و حاضر است برای آن هر کاری انجام دهد. آندره بازین، نظریه پرداز مطرح سینما، از «سینمای ناب» در وصف دزدان دوچرخه استفاده می کند. دزدان دوچرخه تجربه ای به یاد ماندنی برای هر عشق سینماست. ((تراوشات يك ذهن خسته))
1
shahryar.ma
۹ سال پیش
مـــــــــــــــــــــــــــــــــاندگرترین
2
haamed77
۹ سال پیش
اشکم در اومد واقعا چقدر این فیلم زیبا بوود...تاثیر گذار و تلخ...دقایق پایانی فیلم واقعا داغون کننده بوود و هیچ وقت از ذهنم پاک نخواهد شد
0
arminkheradmand2136
۱۰ سال پیش
شاهکار دسیکا
11
azadeh.mohamad11
۱۰ سال پیش
بسیاری از گارگردانان سر شناش دنیا مانند وودی الن این فیلمو بهترین فیلمی که تو زندگیشون دیدن میدونن.شاهکار نئورئالیسم دیاا و البته فراموش نشود که این فیلم الهام بخش موج نوی سینمای ایران است.کارگردانانی هم چون داریوش مهر جویی ،مجید مجیدی و به خصوص عباس کیا رستمی سبک خود را از این فیلم برداشت کردن. این فیلم در نشان دادن فقر و بدبختی مردم و احوالات ان ها پس از جنگ( جنگ جهانی دوم )و اوضاع کشور ایتالیای جنگ زده بی همتا عمل کرده! رد پای این فیلم در فیلم های هم چون گاو(داریوش مهرجویی )خانه ی دوست کجاست(عباس کیا رستمی )و بچه های اسمان(مجید مجیدی )به خوبی مشهود است من به شخصه این فیلمو بالاتر از فیلم های هم چون رم شهر بی دفاع و فیلم های دیگر روبرتو روسولینی و دسیکا بهترین فیلم نئورئالیسم سینما و شاید بهترین فیلم تاریخ سینما میدونم. متاسفانه امروز و در دوران تسلط هالیوود امریکا بر سینمای جهان و گیشه ای شدن فیلم ها و سوق داده شدن کارگردانان به سوی فیلم های گیشه پسند دیگر حسرت فیلم های هم چون دزدان دوچرخه بر دلمان میماند. . . . . . با تشکر :ازادی (برگمان )
39
academytaraneh
۱۰ سال پیش
ماندگار ۳ از ۴ همانطور که راجر ایبرت در نقد دزد دوچرخه ، در ترازوی برابری با این اثر ، فیلم ایرانی بچه های آسمان را قرار داده و هر دو فیلم را به عنوان آثاری که خارج از زمان می ایستند معرفی میکند ، بنده هم معتقدم که به هیچ وجه نباید از این اثر تحسین شده ی ایرانی غافل شد چه بسا در تعمق نقد و هماوردی اثر متاخر (ایرانی) در درجه بالاتری قرار گیرد!
با احترام - گلستانی
4
alishekoohi
۱۰ سال پیش
بهترین نئورئال تاریخ سینما!
4
hamrezaj1995
۱۰ سال پیش
شاهکار نئورئالیستی دسیکا
0
sex_usa
۱۰ سال پیش
خیلی عالیه یکی از بهترین درام های عمرمه البته بعد از عزیز میلیون دلاری
7
arash.com2010
۱۰ سال پیش
«دوچرخه‌دزد ها یا دزد دوچرخه / Ladri di biciclette» یکی از مهم‌ترین آثار دسیکا تلقی می‌شود که در خارج از استودیو و در فضای واقعیِ محله‌های شهر ساخته شده و به شدت بازتاب دهنده نگاه نئورئالیستی دسیکا است. دسیکا در این فیلم از بازیگران آماتور استفاده کرده، انزو استایولا برای نقش کودک، لامبرتو ماجورینی برای نقش پدر و لیانلا کارل را برای نقش مادر به درستی انتخاب کرد و از آنها بازی درخشانی گرفت. در واقع دسیکا نقش اول مردش رو به یک کارگر کارخانه که پسرش رو برای تست بازی گری آورده بود داد و نقش اول زنش رو به خبرنگاری که درمورد انتخاب بازیگر نقش برونو باهاش مصاحبه می کرد داد و نقش برونو و آنتونیو رو فقط به خاطر نوع راه رفتنشان به این بازیگرها داد.
3
m1991g
۱۰ سال پیش
فیلم فوق العاده تاثیرگذار و تلخ.با این فیلم شدیدا به سینمای ایتالیا علاقه مند شدم!
4
shahabt1371
۱۰ سال پیش
کاندیدای اسکار بهترین مستند بلند؟؟؟
16
majid_eminem
۱۰ سال پیش
حس این فیلم برای من خیلی نزدیک به فیلم های قوی ایرانی مثل بچه های آسمان (مجید مجیدی ) و بادکنک سفید (جعفر پناهی ) و .... بود و نوعی ارتباط نوستالژیک داشت ....
1
sex_usa
۱۰ سال پیش
دوستا عزیز میشه چن تا فیلم باحال تو همین سبک بهم معرفی کنید؟ ممنون
2
sex_usa
۱۰ سال پیش
فوق العادس این فیلم بهترین درام عمرمه هرکی ندیده حتما ببینه
7
mohasanak
۱۰ سال پیش
با احترام به دوستان و طرفداران دسیکا.من از این فیلم دسیکا خوشم نیومد.فیلم محترمیه ولی منو درگیر نکرد برعکس کارای فلینی. به نظر من کارای استاد فلینی یه سروگردن از دسیکا بالاتر در سینمای دل نشین ایتالیا.
3
miami_vice52
۱۰ سال پیش
یکی از غم انگیزترین پایان بندی هایی بود که تا حالا دیدم! دارم غبطه میخورم که چرا این فیلمو زودتر ندیدم! بی نظیر...
4
samadi.khoshkho32
۱۰ سال پیش
شنیدم که هیچ کدوم از بازیگرای این فیلم بازیگر حرفه ای نبوده اند و همگی مردم عادی بوده اند!! جدای از این بحثا فیلم فوق العاده ایه. اوج سینماست. دستخوش به کارگردانش
50
first_persian_grif
۱۰ سال پیش
Ladri di biciclette اثر ویتوریـو دسیکا بعنوان یکی از قویترین آثار سینمای نئـورئالیست ایتالیا شناخته میشود. دسیکا به عنوان یکی از پیشـگامان سینمای نئورئال در ایتالیا، در این فیلم با استفاده از میزانسـن سنجیده، بازیهای فی البداهـه، بازیگران آماتـور، لوکیشنـهای طبیعـی، و ... توانست تصویری صادقانـه از وضعیت اجتمـاعی، فرهنـگی و اقتصـادی ایتالیا در زمان خود به مخاطبین ارائه سازد. Ladri di biciclette به عنوان یک سنـد از موفقیـت مکتـب نئـورئالیست ایتالیا توانست با الهام از وضعیـت نابهنجـار زمان خود و نیز با طرح مفاهیم جـدی و ملمـوس اخلاقـی، بهمراه یک پایان باز، مخاطب را به تعمـق و تفکـر وادارد. زیبایـی و ارزشهـای Ladri di biciclette هنگامی واضحتـر میشود که با وجود گذشت بیش از نیـم قـرن از ساخت فیلم و نیز دگرگونیهـای عمیـق در شرایط اجتماعـی و وضعیت اقتصـادی از سال اکران تا زمان حاضر، این شاهـکار هنوز توانسته اثـرگذاری خود را بر مخاطبین حفـظ کند. از این جهـت تماشـای این اثر را در کنار دیگر آثار فاخـر سینمای نئـورئالیست ایتالیا به یکایک بینندگان توصیه میکنم. امیدوارم بهره لازم را از این گنجینـه کم نظیر ببرید.
دیدگاه کاربران
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
دزدان دوچرخه شاهکار نئورئالیسم و به اعتقاد من یکی از بهترین های تاریخ سینما است
نیوریالیسم بر نمایش بی پرده ی واقعیات خشن پس از جنگ، با نگاهی انتقادی تاکید می ورزد و برای نیل به این مقصود، المان هایی را هم باب می کند.المان هایی همچون استفاده از لوکیشن های طبیعی، نور طبیعی، استفاده ی توامان بازیگران غیر حرفه ای در کنار بازیگران حرفه ای، نماهای لانگ شات و دارای عمق میدان.دزدان دوچرخه، نقطه ی اوج همکاری دسیکا و زاواتینی، و نمونه ی اعلای این مکتب است.
دسیکا تا آن جا پیش می رود که حتی برای بازیگر نقش آنتونیو ریچی (لامبرتو ماجورانی)، از یک کارگر کارخانه استفاده می کند، و نیز، این نخستین نقش سینمایی بازیگر نقش برونو (انزو استایولا) است.
فیلم از همان ابتدا با بردن دوربین میان مردان بیکاری که در مجتمع های مسکونی پرجمعیت حاشیه ی رم، به امید یافتن کار، به دنبال مردی کاریاب راه افتاده اند، سخن خود را آغاز می کند. مصایب جنگ خود را یکی یکی نشان می دهند؛ زندگی در مجتمع های مسکونی خاک آلود، کم امکانات و شلوغ حاشیه ی شهر، صف بیکاران، صف های طویل وسایل حمل و نقل عمومی، انبوه آدم هایی که حتی جزیی ترین وسایل خانه شان را می فروشند یا گرو می گذارند، لباس های کهنه و مندرس آنتونیو و برونو، ناامنی...
انتخاب ملحفه ی رختخواب ها برای فروش، یعنی باز شدن پای فقر به خصوصی ترین حریم های افراد. در سکانسی که آنتونیو و همسرش ملحفه ها را می فروشند تا دوچرخه شان را از گرو درآورند، انبوهی از ملحفه ها را می بینیم که بر هم تلنبار شده اند...
داستان فیلم، مانند اغلب آثار نیوریالیستی، ساده و چند خطی، و با پایانی باز است و طنزی تلخ در پس فیلم دیده می شود. وقتی زندگی یک خانواده به داشتن دوچرخه ای قراضه بستگی پیدا می کند، که از دست دادنش، نه تنها به معنای فروپاشی خانواده، که لگد مال شدن غرور و شرف انسانی آن هاست. وقتی آنتونیو دوچرخه را پس می گیرد، آن را همچون شی یی با ارزش این طرف و آن طرف می برد و بر دوش می کشد. یا شغلی که آن قدر زندگی اش را متحول خواهد کرد، چسباندن آگهی ست! و جالب تر، تاکیدی ست که فیلم روی آن آگهی می کند؛ تصویری از یک فیلم سرخوش هالیوودی (با بازی ریتا هیورث) که با زندگی رقت بار آنتونیو در تضاد کامل است.
فیلم به تناوب به اجتماعی که شخصیت ها در آن زندگی می کنند طعنه می زند؛ پلیس هایی که عملا هیچ کاری برای رهایی آنتونیو از این شرایط انجام نمی دهند -در جایی مامورپلیس در اداره که درک نمی کند این دوچرخه چه قدر برای او اهمیت دارد، به همکارش می گوید:«فقط یه دوچرخه دزدیده شده!».
کلیسایی که مردم گرسنه برای گرفتن غذا از آن، باید در مراسمی نمایشی شرکت کنند. در تعقیب و گریزی که در کلیسا می گذرد، این تاکید بر حفظ ظاهر در اجرای مراسم، به خوبی دیده می شود. برونو در جست و جوی پیرمرد، پرده ای را کنار می زند و کشیشی که وظیفه اش شنیدن درد و رنج مردم از پشت پرده است، بابت این کار او را تنبیه می کند!
و مردمی که به نفع دوچرخه دزد، شهادت می دهند...
فیلم همچنین بر تضادهای این اجتماع هم انگشت می گذارد که نمونه اش را در سکانس درخشان رستوران می بینیم. یا در سکانسی که مردم برای نجات پسری از رودخانه، جمع شده اند، غافل از این که در همان جا پدر و پسری در آستانه ی غرق شدن اند.اما این فیلم فقط یک گزارش اجتماعی نیست. روایت تنهایی و استیصال آدم هاست.فیلم با فوکوس کردن بر روابط پدر و پسر، دایره ی معنایی اش را از پرداختن صرف به مشکلات اجتماعی گسترش داده و شخصیت هایی پر رنگ و با احساس می سازد. پدری که قهرمان پسرش است (در طول فیلم می بینیم که برونو مدام پدرش را می پاید، که او چه کار می کند)، به مرور به اضمحلال می رسد و پیش چشمان او می شکند و خرد می شود در طول فیلم پسر به بلوغ تازه ای از درک شرایط اجتماعی می رسد، و در پایان، آن جا که دست پدر و پسر در هم گره می خورد، این پدر است که نیازمند همراهی و همدردی پسر است.
این اضمحلال البته به مرور، و با تنگ تر شدن شرایط اتفاق می افتد. آنتونیویی که از فرط نا امیدی، سراغ فالگیری می رود که پیش تر دیده ایم که به آن بی اعتقاد بوده است.پایان فیلم و گم شدن پدر و پسر میان جمعیت،در عین تاکید بر تنهایی و بدبختی آن ها، استعاره ای ست از جمعی بودن این فلاکت ها.
دسیکا در این فیلم، درصدد یافتن مجرم و گناهکار نیست و تنها قصد دارد وضعیت و روابط حاکم بر جامعه را که تحت تأثیر مشکلات اقتصادی و اجتماعی است، به تصویر بکشد.سکانس سیلی زدن پدر به پسری که با توجه به سن کمش، خصوصیات رفتاری پسر جوانی را بروز می دهد، از صحنه های تأثیرگذار فیلم است. چنین برخوردی از پدر، برخلاف انتظار برونو بوده و احساس و غرورش را جریحه دار می سازد و به یکباره در قالب پسری هفت هشت ساله، فرو می رود و رفتارهای متناسب با آن سن را از خود بروز می دهد. پدر از رفتار غیر منصفانه اش پشیمان می گردد و دست برونو را در دست خود می فشارد و بی خیال از غصه ها و نداری ها در کنار رستورانی می نشینند؛ رستورانی که گروهی از مردم حتی در دوران فقر و بی کاری پس از جنگ نیز طعم فقر را نچشیده اند و نسبت به تأمین معاش روزانه و داشتن آینده ای روشن، هیچ نگرانی ای در دل ندارند!
۱۰/۱۰
//
خیلی خوب . امتیازم ۸
شاهکار بی بدیل دسیکا
اگه ده بار ببینیش باز هم کمه دیدنش واقعا لذتبخشه
فیلم بدی نیست
به یک بار دیدنشمی ارزه
معروف ترین و شاید مهمترین فیلم نئورئالیسم [Neorealism] ایتالیا را خواهیم دید: دزد دوچرخه، (یا دقیقتر: دزدان دوچرخه) از ویتوریا دسیکا.
قصه ی یک خطی دزد دوچرخه را همه می دانید. اما دسیکا چه می کند با فیلم؟ از شروع فیلم می بینیم که عده ای کارگر دنبال کار می گردند. یک سری اسامی خوانده می شود و یک سری هم خوانده نمی شود. قهرمان ما، دور از جمعیت است. تنها نشسته و منتظر اسامی است. بالاخره اسمش در لیست امروز خوانده می شود. کاری به اش می دهند. قرار است آن کار با دوچرخه باشد. بدون دوچرخه نمی شود. از همان اوّل، قهرمان بیرون از جمع است. پس این بحثی که دزد دوچرخه یک قهرمان نئورئالیستی دارد، زیر سوال است. قهرمان کاملاً فردی است. از اوّل هم از جمع جداست.
وارد زندگی اش می شویم. زندگی فقیرانه و حتی مظلومانه ای دارد. دوچرخه اش قبلاً به گرو گذاشته شده و الان بخواهند پسش بگیرند پول احتیاج دارد. زن خیلی مثل یک زن جدّی وفادار به همسر و خانه، ملحفه های نو ترش را می شوید و می دهد که دوچرخه را از گرو در بیاورند.
دسیکا خیلی اینجا را درست و خوب برگزار می کند. صحنه ای که ریچی [Ricci] می آید دوچرخه اش را بگیرد، دوربین خیلی خوب کار می کند. آرام از کیوسکی که قبض را می دهند وارد می شود، [تصویر] باز می شود و می بینیم که چقدر جنس آنجا هست. ریچی مشتاقانه لحظه شماری می کند که دوچرخه را بگیرد. دوچرخه را تحویل می گیرد، می آید بیرون، آن را روی دوشش می گذارد و انگار با یک موجود زنده طرف است. اینقدر برایش مهم و عزیز است. به نظرم دسیکا، تا اینجا، صحنه را خوب برگزار کرده و صحنه از آب در آمده است.
ریچی یک پسر کوچک دارد که یکی از لطف های فیلم است و شاید بیش از لطف است. خیلی کامل کننده ی بحث است. کامل کننده ی وضعیت دراماتیک اثر است و وضعیت درونی پدر (ریچی). یک پسربچه ی تخس، مستقل، مهربان، شلوغ، و گاهی غمگین.
صبح می آید با دوچرخه کار کند. باید یک سری پوستر به در و دیوار بچسباند. پوستری که کلی هم طول می کشد تا چسب بزند و بچسباند، پوستر بازیگر معروف آمریکایی، ریتا هیورث [Rita Hayworth] است. خوب، دسیکا نیشی می زند به بازیگر و سوپر استار آمریکایی.
صحنه ای که دوچرخه باید دزدیده شود، به نظرم در اجرا خوب درنیامده و دزدی خیلی محتوم و خیلی ناشیانه انجام می گیرد. پرداخت درستی ندارد. آدم سوال می کند که چرا دوچرخه اینجوری، با این فاصله، گذاشته شده؟ چرا نگاه به اش نمی شود؟ کلی از این سوالات ایجاد می کند.
دوچرخه دزدیده می شود و او می دود دنبال دوچرخه. انگار که قرار است دوچرخه را پیدا نکند. تمام روز را با پسرش دنبال دوچرخه می گردد. حتی می روند سراغ آنجایی که قطعات یدکی دوچرخه است و عظیم است. دارد وقت تلف می کند دسیکا. وقت ما را هم تلف می کند. معلوم است که قرار است اینجا هم پیدا نشود. یک جور فاتالیزیم [Fatalism] ای بر این پیدا نشدن، انگار روی فیلم سنگینی می کند. فاتالیزیمی که مؤلف می خواهد. متعلق به این واقعیت نیست. یا اگر هست، من (مخاطب) قانع نمی شوم.
از طریق این فاتالیزم در واقع دارد نگاه تیز اجتماعیش را می کند. این فاتالیزم حتی به احتمال دراماتیک هم نمی رسد. چیزی که آندره بازن، منتقد بزرگ و بسیار مؤثر فرانسوی می گوید این است که: آره! می توانست دوچرخه پیدا شود، اما دسیکا دارد روی احتمال دراماتیک کار می کند. این احتمال یعنی چه؟ این احتمال معنی اش این است که خوب، فرض را بر این بگذاریم که دوچرخه پیدا نمی شود. حالا ما با این پیدا نشدن دوچرخه، باید با قهرمان گام به گام جلو بیاییم. حاصل تفکر نئورئالیستی چیست؟ جامعه، جامعه ای است که اجازه ی پیدا شدن دوچرخه برای یک آدم فقیر را نمی دهد؟ و اگر دوچرخه پیدا می شد معجزه بود؟ و احتمال کمی بود؟ پس به این دلیل ما باید آن طرفش بیافتیم؛ دوچرخه پیدا نشود. و او ملتمسانه به دنبال دوچرخه بگردد، عزت نفس خودش را هم زیر پا بگذارد.
نوعی که دوربین دسیکا با او در خیابان ها می گردد، [وی] آرام آرام از یک شخصیت محق، به یک شخصیت قربانیِ غیر محق تبدیل می شود. و به نظر من ضعف دزد دوچرخه از همین رویداد هایی است که به نظرم احتمال منفی ای است که برای قضیه پیش بینی شده است.
به یاد بیاوریم بعضی صحنه های فیلم را که مهم است. صحنه ای را که می آیند دنبال آن پیرمردی که احتمالا ردی از دزد دارد. در آن صحنه، دسیکا موفق نمی شود همذات پنداری ما را با ریچی و پسرش جلو ببرد. آن پیرمرد فقیر که برای لقمه ای نان (یک وعده غذا) آمده، دارد اذیت می شود. و ما باید با ریچی همصدا شویم و به آن پیرمرد فشار بیاوریم. به نظر من کمی این نگاه بر خلاف آن ادعایی است که همه راجع به دسیکا دارند که همه را دوست دارد و این دوست داشتنش هم، نه کمونیستی است، نه مذهبی. بلکه یک اومانیسم ریشه دار و جدّی است. اینجا چنین واقعه ای اتفاق نمی افتد.
حتی وقتی که ما به دزد می رسیم، می بینیم که ریچی شُل می شود. برای اینکه وضع آن دزد را بدتر از خودش می بیند. آیا دسیکا وضع آن دزد را بدتر از ریچی می بیند، یا ریچی؟ ریچی ما را قانع نمی کند که وضع دزد از خودش بدتر است. چون جوری جلو آمده است که انگار بدترین وضعیت ممکن را دارد و کاملا حق با اوست. حالا با دزدی طرف است که غش می کند، بیمار است و خانه اش که می آییم هم می بینیم هیچی ندارد. دسیکا در میزانسنش (میزانسنی که به ریچی می دهد در این سکانس) موفق نمی شود که ما را در ادامه ندادن برای پیدا کردن دزد، همصدا با ریچی کند. و [نکته ی] دو[م] [اینکه] تصویر خوبی هم از مردم نمی دهد. مردم را همه شریک جرم این دزد می کند در آن صحنه. همچنان که در صحنه ی اوّل فیلم کرده است. در صحنه ی اوّل، وقتی دوچرخه دزدیده می شود، انگار همه ی آدمها دست به یکی کرده اند تا این دوچرخه دزدیده شود. اینجا هم دوباره دارد همان کار را می کند.
خوب، این نگاه، نه نگاه نقد اجتماعی است، نه نگاه احتمال دراماتیک. بلکه نگاهی است که به نظر من یک فردیت قربانی شده است و یک همدردی ناتوان، در ادامه، با این قربانی است. و به نظرم توجیه بعدی ای که می کند (توجیه آخر فیلم) که اگر اینطور است، اگر این همه بدبختی باید بکشد، پس می تواند دوچرخه بدزدد، این پیام فیلم است. هر کسی در آن شرایط سخت از نظر فقر و کار قرار بگیرد، می تواند به این آلترناتیو [Alternative] بیافتد.
وقتی ریچی به لحظه ای می رسد که باید (باید به زعم فیلمساز) دوچرخه را بدزدد، به نظرم میزانسن، نه میزانسن تبرئه ی ریچی است، نه محکوم کردن جامعه ای است که به او وصل است. اما یک نمای خوب داریم بعدش. نمای دست پدر و دست پسر. که پسر شاهد این اضمحلال است. شاهد فروپاشی اخلاقی پدر است. وقتی این دو تا دست همدیگر را می گیرند، از روی نیاز، از روی بدبختی مشترک . . . نمای دست نمای خوبی است. نمای انسانی ای است. اما به هیچ عنوان نمی شود این را خیلی بیش از بچه تحلیلکرد. یعنی گفت که حالا پدر از آن برج عاجی که داشت و الگوی پسر بود، در آمده و تبدیل به یک پدر پر از ضعف شده است. یک پدر فروپاشیده، یک پدر که دست به یک عمل بد زده که برای آنها، با اخلاقیاتی که دارند، بد است. و حالا کودک از ناتوانی یا از عشق دست پدر را می فشارد؟ من به نظرم دسیکا در این بحث هم شفاف حرف نمی زند. بحث را باز می گذارد تا هر کسی تعبیر خودش را بکند. و فیلم را در یک نمای تلخ و حتی کمی ملودرام، [با] اشکی که در چشمهای ریچی و پسربچه است، می بندد.
در مجموع، دزد دوچرخه، به نظر من، نه یک فیلم سرپای زنده تا به امروز، بلکه ملودرام کهنه شده ی اجتماعی زده ای است که کاملا هم شخصی است. یعنی برخلاف مکتب نئورئالیسم، نئورئالیسم شخصی دسیکا را نمایندگی می کند. و این همه اسمی که در کرده است، نشان یک مکتب انقلابی پویا نیست. مکتبی که منطقاً باید کار را تبلیغ کند، انضباط کاری را و دوست داشتنی را که نتیجه اش به مبارزه بیانجامد، نه به تسلیم و شبیه اوضاع شدن.
دزد دوچرخه به بن بست می رسد. نئورئالیسم هم به بن بست می رسد. و به نظرم ادامه دهندگان نئورئالیسم، قطعا نئورئالیسم جدّی ترِ درونی تر خودشان را می سازند. چه فلینی، و چه در بحث نئورئالیسم، روسلینی. نئورئالیسمی می سازند که به شدّت انسان گراست و با وجود شخصی بودنش، از کاویدن صرف اجتماعی فاصله می گیرد و آدم خلق می کند. آدمی که اهل جنگیدن است برای چیزی که می خواهد. آدمی که تسلیم نمی شود و محصول بی اراده ی جامعه نیست.
مسعود فراستی
نوستالژی یعنی انکار......انکار زمان دردناک فعلی.......واقعا زبان ناتوان است در وصف این فیلم
تو این فیلم پیرمردی رو دیدیم که برای غذا رفته بود کلیسا دعا میکرد چیزی که الان تو جامعه میبینیم.یکی از بهترین فیلمایی که تو عمرم دیدم
فیلمش تلخ نیست...
زهرهزهر...
شاهکار استاد دسیکا جزو ده فیلم برتر عمرم هستش.
توصحنه اخرفیلم پدروپسرازبس احساساتی دست هموفشارمیدن که دلم خواست کلی دست بابامو ببوسم وبغلش کنم ولی حیف پیشم نبود
شاهکاره واقعا
دزد دوچزخه،نقدی بر یک اجتماع
همیشه نزدیکی عجیبی بین خودم و کشور ایتالیا دیده ام چه از اوایل جوانی که طرفدار پر و پا قرص
بانوی پیر(یوونتوس کبیر) چه تاریخچه پربار این کشور که کم شباهت به تاریخچه کشورمان ندارد...
بعد از شکست تلخی که در بامداد امروز تیم محبوبم ایتالیا از آلمان در یورو۲۰۱۶
خورد و دیدن اشک های بوفون دوست داشتنی چیزی جز یک فیلم از همان اتمسفر مرا راضی نمی کرد!!!
دزد دوچرخه که پس از خودروح تازه ای به سینمای ایتالیا و جهان دمید فیلمی است از جنس مردم ایتالیا
با همان صراحت و سادگی دوست داشتنی ای که دارند،
دزدیده شدن دوچرخه بهانه ای است برای دسیکا تا گوشه گوشه زوایای تاریک جامعه خود را به تصویر بکشد
و آیا رسالت یک هنرمند چیزی جز این است؟!
فیلم صحنه هایی تامل برانگیز کم ندارد ...
فیلم با نشان دادن جمعیتی که دنبال کار می گردند شروع می شود و با محو شدن آنتونی در کنار پسرش در میان جمعیت
پایان می یابد که به نوبه خود تکان دهندگی اش را بیشتر می کند،مثلا میشد فیلم را آنجا که پدر را به جرم دزدیدن دوچرخه گرفته اند و بلا فاصله
تصویر پسربچه که کلاه پدر در دستانش است با استفاده از تکنیک انجماد تصویر به پایان برد که به نوبه ی خود اثرگذاری کمی نداشت اما دسیکا
به دنبال نشان دادن مشکل زندگی یک فرد نیست،بلکه جامعه را هدف گرفته است...
۱۰از ۱۰
«وقتی قراره آخرش بمیرم، چرا از نگرانی خودمو بکشم؟»
درد ارمغان این فیلم است!
فیلم «دزدان دوچرخه» فیلمی خارج از زمان و مکان است، و هر جا که انسانیت بُرد داشته باشد، این فیلم نیز می‌تواند اثر‌گذار باشد.
این امر شاید به دلیل طبیعی بودن لوکیشن‌ها و نشان دادن زندگی عادی مردمی باشد که روزانه مثل همین اتفاق را از سر می‌گذارنند... چیزی که همه از آن سخن می‌گویند و به نئورئالیست معروف شد و حتا اسکاری‌ها را به آن واداشت که این فیلم را نامزد اسکار بهترین «مستند» کنند!
اما فکر می‌کنم این اثرگذاری بیشتر به دلیل دردی باشد، که کارگردان، پس از جنگ جهانی خود آن را چشیده، و در زندگی مردم کشورش به وضوح مشاهده‌اش کرده، و شما نیز با دیدن این فیلم آن را مزه مزه می‌کنید... نه می‌توان مقصری برایش پیدا کرد، و نه می‌توان از آن گریخت!
و می‌توان اصل پدید آمدن مکتب نئورئالیست را نیز به همین «درد» نسبت داد و بس!
دردی که در آینده، در نقطه‌ای دیگر از جهان، پس از جنگی دیگر... فیلمی به نام «بچه‌های آسمان» رقم می‌زند! (قطعن نمی‌توان یکی از این دو فیلم را دید، و به یاد دیگری نیفتاد!)
دزدان دوچرخه، داستان زندگیست، و زندگی جاری! پس این فیلم تمام نخواهد شد...
«دزدان دوچرخه» از مرور زمان خارج و اثری جاودانه است. تاثیرگذاری این فیلم نه تنها بر آثار دوران خود، بلکه تا بعدها نیز دیده می شود. برای مثال حتی در سینمای ایران، کمتر کسی هست که «بچه های آسمان» را ببیند و یاد «دزدان دوچرخه» نیفتد. مخصوصا آن صحنه ای که پدر، پسر را با دوچرخه به مناطق پولدارنشین شهر برای کار می برد. مردی که عاشق خانواده اش است و حاضر است برای آن هر کاری انجام دهد.
آندره بازین، نظریه پرداز مطرح سینما، از «سینمای ناب» در وصف دزدان دوچرخه استفاده می کند.
دزدان دوچرخه تجربه ای به یاد ماندنی برای هر عشق سینماست.
((تراوشات يك ذهن خسته))
مـــــــــــــــــــــــــــــــــاندگرترین
اشکم در اومد واقعا چقدر این فیلم زیبا بوود...تاثیر گذار و تلخ...دقایق پایانی فیلم واقعا داغون کننده بوود و هیچ وقت از ذهنم پاک نخواهد شد
شاهکار دسیکا
بسیاری از گارگردانان سر شناش دنیا مانند وودی الن این فیلمو بهترین فیلمی که تو زندگیشون دیدن میدونن.شاهکار نئورئالیسم دیاا
و البته فراموش نشود که این فیلم الهام بخش موج نوی سینمای ایران است.کارگردانانی هم چون داریوش مهر جویی ،مجید مجیدی و به خصوص عباس کیا رستمی سبک خود را از این فیلم برداشت کردن.
این فیلم در نشان دادن فقر و بدبختی مردم و احوالات ان ها پس از جنگ( جنگ جهانی دوم )و اوضاع کشور ایتالیای جنگ زده بی همتا عمل کرده!
رد پای این فیلم در فیلم های هم چون گاو(داریوش مهرجویی )خانه ی دوست کجاست(عباس کیا رستمی )و بچه های اسمان(مجید مجیدی )به خوبی مشهود است
من به شخصه این فیلمو بالاتر از فیلم های هم چون رم شهر بی دفاع و فیلم های دیگر روبرتو روسولینی و دسیکا بهترین فیلم نئورئالیسم سینما و شاید بهترین فیلم تاریخ سینما میدونم.
متاسفانه امروز و در دوران تسلط هالیوود امریکا بر سینمای جهان و گیشه ای شدن فیلم ها و سوق داده شدن کارگردانان به سوی فیلم های گیشه پسند دیگر حسرت فیلم های هم چون دزدان دوچرخه بر دلمان میماند.
.
.
.
.
.
با تشکر :ازادی (برگمان )
ماندگار
۳ از ۴
همانطور که راجر ایبرت در نقد دزد دوچرخه ، در ترازوی برابری با این اثر ، فیلم ایرانی بچه های آسمان را قرار داده و هر دو فیلم را به عنوان آثاری که خارج از زمان می ایستند معرفی میکند ، بنده هم معتقدم که به هیچ وجه نباید از این اثر تحسین شده ی ایرانی غافل شد چه بسا در تعمق نقد و هماوردی اثر متاخر (ایرانی) در درجه بالاتری قرار گیرد!
با احترام - گلستانی
بهترین نئورئال تاریخ سینما!
شاهکار نئورئالیستی دسیکا
خیلی عالیه یکی از بهترین درام های عمرمه البته بعد از عزیز میلیون دلاری
«دوچرخه‌دزد ها یا دزد دوچرخه / Ladri di biciclette» یکی از مهم‌ترین آثار دسیکا تلقی می‌شود که در خارج از استودیو و در فضای واقعیِ محله‌های شهر ساخته شده و به شدت بازتاب دهنده نگاه نئورئالیستی دسیکا است. دسیکا در این فیلم از بازیگران آماتور استفاده کرده، انزو استایولا برای نقش کودک، لامبرتو ماجورینی برای نقش پدر و لیانلا کارل را برای نقش مادر به درستی انتخاب کرد و از آنها بازی درخشانی گرفت. در واقع دسیکا نقش اول مردش رو به یک کارگر کارخانه که پسرش رو برای تست بازی گری آورده بود داد و نقش اول زنش رو به خبرنگاری که درمورد انتخاب بازیگر نقش برونو باهاش مصاحبه می کرد داد و نقش برونو و آنتونیو رو فقط به خاطر نوع راه رفتنشان به این بازیگرها داد.
فیلم فوق العاده تاثیرگذار و تلخ.با این فیلم شدیدا به سینمای ایتالیا علاقه مند شدم!
کاندیدای اسکار بهترین مستند بلند؟؟؟
حس این فیلم برای من خیلی نزدیک به فیلم های قوی ایرانی مثل بچه های آسمان (مجید مجیدی ) و بادکنک سفید
(جعفر پناهی ) و .... بود و نوعی ارتباط نوستالژیک داشت ....
دوستا عزیز میشه چن تا فیلم باحال تو همین سبک بهم معرفی کنید؟
ممنون
فوق العادس این فیلم
بهترین درام عمرمه
هرکی ندیده حتما ببینه
با احترام به دوستان و طرفداران دسیکا.من از این فیلم دسیکا خوشم نیومد.فیلم محترمیه ولی منو درگیر نکرد برعکس کارای فلینی.
به نظر من کارای استاد فلینی یه سروگردن از دسیکا بالاتر در سینمای دل نشین ایتالیا.
یکی از غم انگیزترین پایان بندی هایی بود که تا حالا دیدم! دارم غبطه میخورم که چرا این فیلمو زودتر ندیدم! بی نظیر...
شنیدم که هیچ کدوم از بازیگرای این فیلم بازیگر حرفه ای نبوده اند و همگی مردم عادی بوده اند!!
جدای از این بحثا فیلم فوق العاده ایه.
اوج سینماست.
دستخوش به کارگردانش
Ladri di biciclette اثر ویتوریـو دسیکا بعنوان یکی از قویترین آثار سینمای نئـورئالیست ایتالیا شناخته میشود. دسیکا به عنوان یکی از پیشـگامان سینمای نئورئال در ایتالیا، در این فیلم با استفاده از میزانسـن سنجیده، بازیهای فی البداهـه، بازیگران آماتـور، لوکیشنـهای طبیعـی، و ... توانست تصویری صادقانـه از وضعیت اجتمـاعی، فرهنـگی و اقتصـادی ایتالیا در زمان خود به مخاطبین ارائه سازد. Ladri di biciclette به عنوان یک سنـد از موفقیـت مکتـب نئـورئالیست ایتالیا توانست با الهام از وضعیـت نابهنجـار زمان خود و نیز با طرح مفاهیم جـدی و ملمـوس اخلاقـی، بهمراه یک پایان باز، مخاطب را به تعمـق و تفکـر وادارد. زیبایـی و ارزشهـای Ladri di biciclette هنگامی واضحتـر میشود که با وجود گذشت بیش از نیـم قـرن از ساخت فیلم و نیز دگرگونیهـای عمیـق در شرایط اجتماعـی و وضعیت اقتصـادی از سال اکران تا زمان حاضر، این شاهـکار هنوز توانسته اثـرگذاری خود را بر مخاطبین حفـظ کند. از این جهـت تماشـای این اثر را در کنار دیگر آثار فاخـر سینمای نئـورئالیست ایتالیا به یکایک بینندگان توصیه میکنم. امیدوارم بهره لازم را از این گنجینـه کم نظیر ببرید.
خیلی عالی بود.موسیقیشم خیلی خوب بود.