ازوقتیکه بچه بودم این فیلم رادوست داشتم.آنقدرزیباودلنشین است که نیازی نیست که دانشجوی سینماباشی تاازفیلم لذت ببری،فیلم آنقدررئال ودرارتباط قوی است که همه رامبهوت میکند.ممنون ازسایت خوبتان
5
keley
۸ سال پیش
فیلم به شدّت زیبایی از کوروساوا می بینیم. فیلمی خیلی خاص به نام درسو اوزالا. فیلمی که با دیگر فیلم های کوروساوا هم صدا نیست و جدا می ایستد. فیلم خیلی خاصی است. کوروساوا در درسو اوزالا به تحسین طبیعت زیبا، با شکوه، خیره کننده، و بکر می پردازد. نما های فیلم را با هم ببینیم. در این نما ها در واقع انگار که شخصیت اصلی فیلم طبیعت بکر و دست نخورده ای است که به وسیله ی تمدن و پیشرفت های بشری مورد آسیب قرار گرفته. یک جور به نظر می رسد که کوروساوا برای از دست رفتن این طبیعت بکر و اصیل مویه می کند. و همچنین آدمش. آدمی که به شدّت هماهنگ است با این طبیعت و محصول آن است: درسو اوزالا [Dersu Uzala]. درسو اوزالا بر خلاف قهرمانان کوروساوا که درشت و قوی، بزن بهادر و جنگو، و خبیث و خوب و مبارز اند، هیچ چیزی از بدی در خود ندارد. جثه ای کوچک و کمی چاق دارد، و چهره اش به شدّت روستایی، غیر متمدن، و غیر شهری است. مهربان، اصیل، و خیلی قوی است. قوی ای که قدرتش را به رخ نمی کشد؛ سامورایی نیست. آدمی است هماهنگ با طبیعت. تفنگ کهنه ای دارد که در صورت لزوم با آن شکار می کند. شکارش هم شکار ساده ای است؛ شکار سبوعانه ای نیست. اگر تیر اشتباهی به ببری زده باشد و او را زخمی کرده باشد، [این موضوع] به شدّت او را بهم می ریزد و نگران می کند، چراکه فکر می کند که این تیر غلط، نظم درست این طبیعت و هماهنگی آن را از بین برده است. این موضوع است که اساساً او را اذیت می کند. درسو شخصی است که به باد، آب، آتش و به تمام این اِلِمان [Element] های طبیعی اطلاقِ آدم می کند؛ آنها را شخص مهم خطاب می کند و ما باور می کنیم که اینها شخص هستند و مهم اند. درسو در صحنه ای که دارد در شب اوّل با آرسنیف [Arsenev]، شخصی که برای کشف این سرزمین آمده است، حرف می زند، به آتش نصیحت می کند که آرام باش، سر و صدا نکن، و بگذار ما حرف بزنیم. این را با احترام از آتش می خواهد. این رابطه ی درسو است با طبیعت و با عناصر طبیعت. (طبیعی است که این آدم توسط آدم های امروزی، توسط دوستان و نزدیکان آرسنیف، فهمیده نشود؛ آنها او را دست می اندازند و به او می خندند.) این شخصیت، دوستی می فهمد و مهربانی و معصومیت. موقعی که با خانواده ی آرسنیف طرف است، رابطه اش با فرزند او را ببینید که چقدر درست و هماهنگ با این آدم است! او، شخصیت منحصر به فردی است که کوروساوا خلق کرده است. یا بهتر این است که بگوییم او، شخصیت منحصر به فردی است که کوروساوا کشف کرده است، چون این شخصیت، قابل خلق کردن نیست. خوب است که به اوّل فیلم و تضادی که کوروساوا می گوید، توجه کنیم. در اوّل فیلم، در یک نمای Long Shot، آرسنیف می آید که قبر دوستش را پیدا کرده، به او ادای احترام کند. قبر تنها آدم اصیلی که به او کمک کرده، جانش را نجات داده است. قبر را پیدا نمی کند، چون علامت زده بوده است که قبر در کنار درختان سدر است، [ولی الآن] درختان سدر قطع شده اند و به جای آنها کارخانه های چوب بری ایجاد شده است. و این تمدن و پیشرفت، حتی جای آن آدم اصیل را نیز، بدون هیچ دلتنگی ای، از بین برده است. آرسنیف [که] فکر می کند یک جایی در همین اطراف باید قبر دوستش باشد، می ایستد و ادای احترام می کند. این، اوّل فیلم است و ما توسط Flash Back هایی، با قصه مواجه می شویم: درسو اوزالا در اوایل قرن بیست. معرفی درسو، خیلی ساده و حتی قراردادی و کلیشه ای است، اما خیلی تأثیر گذار است: شب است. آرسنیف و دوستانش در جنگل نشسته اند، آتش روشن کرده اند و منتظر غذا خوردن و خوابیدن هستند. کسی از دور می آید. کسی که اصلاً نمی فهمیم آدم است. از نوع آمدنش فکر می کنیم که یکی از عناصر این جنگل و یا یکی از حیوانات این جنگل است. آرام، از ته Background دیده می شود و جلو می آید. همجنس و هماهنگ است با این طبیعت. درسو اوزالا است. با یک کوله پشتی و لباس های کهنه. پیر است و مسن و مهربان. کمی هم در چهره و بدن چاق است. می نشیند و به سرعت در دل آرسنیف- و ما- جا باز می کند. می فهمیم که او از جنس دیگران نیست؛ او، مهربانی، تنهایی، قدرت و همه چیز را می فهمد. درسو وقتی دارد برای آرسنیف تعریف می کند که خانواده اش چگونه بر اثر سرما و گرسنگی مرده اند (و این را نه رمانتیک، که خیلی ساده و طبیعی می گوید)، جمله ی فوق العاده ای می گوید: خانواده ی من زنده خواهند بود تا وقتی که من دوستشان دارم. و به این [حرف] باور دارد؛ قطعاً آن خانواده برایش زنده است. در مسیر حرکت شان به یک پیرمرد چینی بر می خورند. آرسنیف می رود که به او کمک کند، [اما] درسو مانع اش می شود [و] می گوید که او را رها کن. او دارد، تک و تنها، خیال بافی می کند و رؤیا می آفریند. باز هم این جمله را طبیعی می گوید و نه ادایی و امروزی. صحنه ای در فیلم است که به نظر من، نقطه ی اوج فیلم است. صحنه ای که درسو و آرسنیف در طبیعت گم شده اند. آرسنیف می خواسته که یک دریاچه را (نه برای کشف، که برای دل خودش) تماشا کند. درسو نیز همراهی اش کرده است، اما در آنجا گم شده اند و برف و طوفان آنها را گیر می اندازد. هوا تاریک می شود، و اینها مجبور اند که با طبیعت مبارزه کنند. مبارزه ی درسو با طبیعت، باز، هماهنگ است و [در واقع اصلاً] مبارزه با طبیعت نیست. با هماهنگی با طبیعت سعی می کند که بر این برف و بوران طبیعی غلبه کند و زنده بمانند. یک جدال برای زندگی است، و نه علیه طبیعت. صحنه را با هم ببینیم! صدا گذاری صحنه (صدای برف)، حرکت آنها، و تدوین این صحنه آنچنان دقیق انجام شده است که انگار بخشی از تجربه ی ما می شود. انگار که ما، در این سرزمین بکر، در برف گیر افتاده ایم و حالا باید راه چاره ای بیاندیشیم. در نهایت، یک کلبه پر از نیزار و المان های طبیعی جمع و ساخته می شود، و آنها در آن مصون می مانند. کوروساوا این صحنه را، با تدیون فوق العاده و با زمانبندی دقیق، به یکی از نقطه اوج های فیلم تبدیل می کند. درسو، سوی چشمش کم شده، و این، برای یک شکارچی، فاجعه است. درسویی که می توانست نخ یک بطری را بزند و موجب حیرت همه ی آنها بشود، الآن دیگر سوی چشمش کم شده است. آرسنیف از درسو می خواهد که به شهر بیاید. او مقاومت می کند، اما به خاطر آرسنیف (که متأسفانه خوب شخصیت پردازی نشده است و به نظرم کمی تیپیکال [Typical] است- این فقط درسو است که تبدیل به شخصیت می شود) به شهر می آید و در خانه ی آرسنیف زندگی می کند. صحنه ی زندگی او در شهر را باید به یاد بیاوریم و آن خانه ی مدرن و امروزی ای که کوروساوا می سازد و نگاه سردی که در خانه دارد را. [این سردی،] از رنگ آمیزی ها گرفته تا روابط آدم ها، [منجر به] بیانیه ی کوروساوا می شود که به شدّت علیه مدرنیزم و به شدّت در دفاع از سنت است [می شود]. رابطه ی درسو با زن و فرزند آرسنیف بسیار انسانی است، اما او نمی تواند، به دور از طبیعت، در این خانه محصور باشد. آرسنیف برای او یک تفنگ امروزی، مدرن، و گران خریده است که بتواند به راحتی با آن شلیک کند و تاحدی مشکل چشمش را برای او حل کند. درسو با این تفنگ نمی تواند شکار کند. فقط با تفنگ کهن و رنگ و رو رفته ی خودش می تواند شلیک کند. همین تفنگ نو، که استعاره ای از زندگی جدید و مدرنیته است، منجر به مرگش می شود. وقتی می خواهند تفنگش را بدزدند، کشته می شود. درسو ریشه در زمین دارد و با تفنگ خودش شکار می کند. با تفنگ امروزی نمی تواند. این، حرف بسیار جدّی کوروساوا است. این فیلم عالی (از زاویه ی شخصیت درسو) متأسفانه در لحظاتی به ورطه ی احساساتی گری می افتد. کوروساوا آنقدر در این فیلم نقد تندی به امروز دارد که نمی تواند این فاصله را رعایت کند. [فیلم] یک جور مویه کردن برای این طبیعت و برای این انسان اصیل است و پس زدن امروز. به نظر می رسد که کوروساوا گذشته را فرا می خواند و می خواهد که در آنجا زندگی کند و امروز (آدم ها و تمدن امروز) را پس می زند و در همین جاست که به احساساتی گری می افتد و شخصیت فوق العاده ی فیلمش نمی تواند فیلم را نجات دهد. اما فیلم، بسیار دیدنی است و بسیار ما را به یاد همه ی چیز های خوب انسانی می اندازد. و به یاد ما می اندازد که طبیعت، چه موجود زنده، زیبا، و به درد بخوری است و نباید در تضاد با او حرکت کرد. تا اینجای بحث، درست است. اما از جایی که به طرد امروز و انسان امروز و نا امیدی از آن برسیم، به نظر من، بحث رو به عقبی است و به بیانه ی غیر مترقی می رسد. احساساتی گری فیلم هم از همین جا ناشی می شود. همچنان، درسو [اوزالا] دیدنی است. آن را ببینیم. مطمئن باشید که به یادمان می ماند. مسعود فراستی
1
raul.mehrzad
۹ سال پیش
شــــــــــــــــاهـکــاره و دیگر ـهـــیچ . . .
7
asssssghar_msi
۹ سال پیش
استاد کوراساوا به هر نحوی فیلم بسازه باز از هم تیپ های خودش متفاوت هستش. به فیلم هایی که در مورد طبیعت ساخته شده توجه کنید. در این آثار معمولا یک شخص از فرط استیصال از جامعه شهری به طبیعت پناه میبره، ولی این فیلم از خود طبیعت شروع میشه و مارو قدم به قدم با خودش همراه میکنه و بعد از نشون دادن طبیعت حالا چهره شهر رو به ما نشون میده و سنگینی اون رو به ما منتقل میکنه. موضوعی که فکر منو مشغول کرد این بود که چه بار تکلیف سنگینی روی دوش گذشتگان ما بوده. این گروه این کار سخت و پر مخاطره رو انجام میدادن بدون هیچ منتی. سختی رو تحمل کردن تا نقشه برداری انجام بدن، شاید نتیجه این کار به نسل خودشون هم نرسه و نتیجه اش برای آیندگان باشه. این اتفاقات تویه کشور خودمون هم هستش، کافیه به جاده های صعب العبوری که ساخته شده و ... توجه کرد. اما نسل ما چی؟
3
mmfarhadb
۹ سال پیش
کیفیت فیلم خیلی پایینه.لطفن کیفیت بهتری قرار دهید.
0
EMAD
۹ سال پیش
ترک عادت موجب مرض است همینو بس.....فیلم قشنگیه دوسش دارم
17
ahmad.noori3
۹ سال پیش
این فیلم، یعنی بازگشت به طبیعت!
درسو اوزالا از همان ابتدای فیلم به عنوان راهنما مطرح می‌شود... راهنمایی که می‌خواهد در دل جنگلی تاریک راه نشانمان دهد... در قبالش چیزی هم نمی‌خواهد به جز مشتی فشنگ بی‌ارزش! این موضوع جان می‌دهد تا قهرمانی از آن بیرون بیاید: یک شکارچی قهار، انسان‌دوست، عاشق طبیعت، فداکار، ایثارگر... اما کوروساوا چنین چیزی خلق نمی‌کند. بلکه شخصیتی می‌سازد که واقعی باشد! گاهی جان کسی را نجات می‌دهد، و گاهی هم بدعنق است! عاشق طبیعت است و در آن زندگی می‌کند، اما خانه‌اش را با درخت‌های قطع شده می‌سازد و غذایش را از شکار به دست می‌آورد... از حیوانات وحشی نمی‌ترسد اما از پیری چرا! این شخصیت واقعی، در ما نفوذ می‌کند چون واقعی است و یکی است مثل خودمان فقط کمی [به قول خودش] خوب‌تر... و هنگامی که پا به شهر می‌گذارد، (اگر چه محیط زیبای شهر را که با استفاده از رنگ و نورهای روشن از فضای تاریک جنگل تمییز داده می‌شود، می‌بیند) اما خودش را زندانی احساس می‌کند و ممکن است این تلنگر را به ما بزند که بیرون برویم و نفسی بکشیم!
تایم فیلم می‌توانست کوتاه تر باشد، اما با این حال، کوروساوا ریتم خوبی برایش ایجاد کرده که به مخاطب کاملن اجازه‌ی اخت گرفتن با شخصیت‌ها (که درون فیلم‌نامه کاملن پخته شده‌اند) را می‌دهد...
4
mohsenpourakbar24
۹ سال پیش
کوروساوا همانند جان فوردزیبائی های زندگیرو در فیلم به خوبی نشون میده. در حال حاضر کم پیدا میشه کارگردانی با این مهارت.
3
عادل طاووسی
۹ سال پیش
درسو اوزلا ۱۸۴۹ - ۱۹۰۸ که به عنوان راهنما برای ژنرال ولادمیر ارسنیف کمک بسیاری کرده که بعدها این ژنرال کتابی رو به همین عنوان چاپ میکنه و دو اقتباس سینمایی از کتاب انجام میشه که مورد کوریساوا بهترین اقتباس سینمایی اثره یه فیلم دیگه ام به کارگردانی آقاسی بابایان هم از این کتاب ساخته شده جالب اینجاست که یه سیارک و یه بنای یادبودی هم برای این شکارچی طبیعت دوست به ثبت رسیده
2
sajadnoel
۹ سال پیش
سلام به دوستان عزیز و عاشقان هنر هفتم نمیدونستم این مطلبو کجا بگم اما خیلی نیاز دارم بدونم که اسم این فیلم که باهاش خاطره دارم چی هستش از دوستانی که تجربه بیشتری دارند و به الطبع سنشون از من بیشتره احتمالا این فیلمو بتونن تشخیص بدن خیلی بچه که بودم پدرم نوار ویدیوی این فیلمو که ۲ نوار هم بود و طولانی بود از کلوپ کرایه کرده بود داستانش در مورد کارآگاهی هستش که روی یک پرونده قتل کار میکنه که مربوط به یک قتلی هستش که از شام آخر عیسی مسیح الگو گرفته بودش و یکسری جمعیت رو با زهر مسموم کرده بودند توی یک تالار مخفی و دسته جمعی کشته بودند که این مقتولین هم موقعی که توسط کارآگاه کشف میشن جمجمه هاشون و اسکلتشون مونده بود که لباس یه تن داشتن و در همون حالت عذا و شراب خوردن خشک شده بودند ممنون میشم که توی پیدا کردن این اسم کمکم کنین
17
bahramaslefatahi
۹ سال پیش
***تقدیم به روح بلند درسو، نازنین ترین شخصیتی که بر پرده سینما خلق شده است....... بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق های باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد و مهربانی را به سمت ما کوچاند به شکل خلوت خود بود و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد و او بشیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود و او به سبک درخت میان عافیت نور منتشر شد همیشه کودکی باد را صدا می کرد همیشه رشته ی صحبت را به چفت آب گره می زد برای ما ، یک شب سجود سبز محبت را چنان صریح ادا کرد که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم ....................................................... سهراب
8
karte.sookht
۹ سال پیش
بعضی چیزا دَم مسیحایی داره ، یعنی زنده میشی وقتی بدَمه. این فیلم دَم مسیحایی داره . بعد دیدنش زنده می‌شید .
6
arminkheradmand2136
۹ سال پیش
درسو اوزالا ... شاهکار کوروساوا ... اونم با صدای استاد منوچهر اسماعیلی ... یه دونه ای به خدا....
4
mmasood53
۱۰ سال پیش
عجب فیلم زیبایی بود حس خوب در تمام فیلم همراه بیننده است درسو شخصیتی که از شدت سادگی و پاکی دوست داشتنی است من که بعد از مدت ها منتهای لذت از یک فیلم رو تجربه کردم دوستان اگر موارد مشابهی سراغ دارند لطفا معرفی کنند
7
m.s.yousefzadeh
۱۰ سال پیش
سیدنا و مولانا کوراساوا!!!دیگه کی میتونه شخصیتی به عمق و معنویت درسواوزالا بر پرده سینما بوجود بیاره؟دراین فیلم باید زیست!
5
kamalkiani
۱۰ سال پیش
روحت شاد امپراتور سینما
6
karte.sookht
۱۰ سال پیش
یک ابر فیلم . درود به شرف کوروساوای . اشک بود که می‌ریخت موقعه دیدن فیلم .
9
mami.joon26
۱۰ سال پیش
زیبا پر معنی و بسیار بسیار تاثیرگذار. روحت شاد استاد بزرگ سینما
3
m1991g
۱۰ سال پیش
به به واقعا چقدر فیلم زیبا و لذت بخشی بود.شخصیت درسو واسه همیشه در ذهنم ثیت شد!
5
mahdavi597
۱۰ سال پیش
احسنت بر کوروساوا اسطوره سینمای جهان احسنت. زبون آدمو بند میاره. آفرین.
8
aligh13r
۱۰ سال پیش
درسو اوزالا استثنایی ترین شخصیت تاریخ سینماست.
22
Javad.M
۱۱ سال پیش
...........خطر لو رفتن فیلم............
درسو اوزالا یکی دیگر از شاهکارهای هنرمند بزرگ ژاپنی,کوروساواست.موسیقیه متن این فیلم و تصاویری غریب و غم انگیز از پاییز انسان رو به فکر فرو میبره و غرق در فضای بینظیر فیلم میکنه,درسو شکارچیه بی خانمان,با اعتقادات بسیار جالب و عمیق مردم کوهستان,به کاپیتان روسی در راستای دستیابی به هدفش کمک میکنه و در این بین دوستیه عمیقی شکل میگیره و در انتها درسو خودش رو در دستان روح جنگل رها میکنه.فیلم به شکل خارق العاده ای آغاز میشه و ریتمش رو تا آخر به خوبی حفظ میکنه,مفاهیم بسیار ظریف و عمیقی رو کوروساوا در پس کاراکتر درسو و لوکیشن ها گنجانده و آنقدر فضای فیلم غریب و غم آلوده(مخصوصا اواخر فیلم) که حتی برای بار اول که این اثر رو تماشا میکنید هم حس نوستالژیکی گریبان گیر انسان میشه.بخاطر این فیلم خاص از استاد کوروساوای بزرگ سپاسگزارم,این فیلم بر ذهن من تاثیرات زیادی بجای گذاشت.دوستان این اثر رو از دست ندید.
8
saeeddada11
۱۱ سال پیش
گمان کنم تنها اثر استاد در خارج از ژاپن باشه. اوج زیبایی فیلم اواخر اونه. جایی که شخصیت اوزالا خودش رو در زندان زندگی شهری اسیر میبینه.
خیلی از این فیلم لذت بردم.
دیدگاه کاربران
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
.
یکی از فیلمهای ضعیف استاد . ..
.
ازوقتیکه بچه بودم این فیلم رادوست داشتم.آنقدرزیباودلنشین است که نیازی نیست که دانشجوی سینماباشی تاازفیلم لذت ببری،فیلم آنقدررئال ودرارتباط قوی است که همه رامبهوت میکند.ممنون ازسایت خوبتان
فیلم به شدّت زیبایی از کوروساوا می بینیم. فیلمی خیلی خاص به نام درسو اوزالا. فیلمی که با دیگر فیلم های کوروساوا هم صدا نیست و جدا می ایستد. فیلم خیلی خاصی است.
کوروساوا در درسو اوزالا به تحسین طبیعت زیبا، با شکوه، خیره کننده، و بکر می پردازد. نما های فیلم را با هم ببینیم. در این نما ها در واقع انگار که شخصیت اصلی فیلم طبیعت بکر و دست نخورده ای است که به وسیله ی تمدن و پیشرفت های بشری مورد آسیب قرار گرفته. یک جور به نظر می رسد که کوروساوا برای از دست رفتن این طبیعت بکر و اصیل مویه می کند. و همچنین آدمش. آدمی که به شدّت هماهنگ است با این طبیعت و محصول آن است: درسو اوزالا [Dersu Uzala].
درسو اوزالا بر خلاف قهرمانان کوروساوا که درشت و قوی، بزن بهادر و جنگو، و خبیث و خوب و مبارز اند، هیچ چیزی از بدی در خود ندارد. جثه ای کوچک و کمی چاق دارد، و چهره اش به شدّت روستایی، غیر متمدن، و غیر شهری است. مهربان، اصیل، و خیلی قوی است. قوی ای که قدرتش را به رخ نمی کشد؛ سامورایی نیست. آدمی است هماهنگ با طبیعت.
تفنگ کهنه ای دارد که در صورت لزوم با آن شکار می کند. شکارش هم شکار ساده ای است؛ شکار سبوعانه ای نیست. اگر تیر اشتباهی به ببری زده باشد و او را زخمی کرده باشد، [این موضوع] به شدّت او را بهم می ریزد و نگران می کند، چراکه فکر می کند که این تیر غلط، نظم درست این طبیعت و هماهنگی آن را از بین برده است. این موضوع است که اساساً او را اذیت می کند.
درسو شخصی است که به باد، آب، آتش و به تمام این اِلِمان [Element] های طبیعی اطلاقِ آدم می کند؛ آنها را شخص مهم خطاب می کند و ما باور می کنیم که اینها شخص هستند و مهم اند. درسو در صحنه ای که دارد در شب اوّل با آرسنیف [Arsenev]، شخصی که برای کشف این سرزمین آمده است، حرف می زند، به آتش نصیحت می کند که آرام باش، سر و صدا نکن، و بگذار ما حرف بزنیم. این را با احترام از آتش می خواهد. این رابطه ی درسو است با طبیعت و با عناصر طبیعت.
(طبیعی است که این آدم توسط آدم های امروزی، توسط دوستان و نزدیکان آرسنیف، فهمیده نشود؛ آنها او را دست می اندازند و به او می خندند.)
این شخصیت، دوستی می فهمد و مهربانی و معصومیت. موقعی که با خانواده ی آرسنیف طرف است، رابطه اش با فرزند او را ببینید که چقدر درست و هماهنگ با این آدم است! او، شخصیت منحصر به فردی است که کوروساوا خلق کرده است. یا بهتر این است که بگوییم او، شخصیت منحصر به فردی است که کوروساوا کشف کرده است، چون این شخصیت، قابل خلق کردن نیست.
خوب است که به اوّل فیلم و تضادی که کوروساوا می گوید، توجه کنیم. در اوّل فیلم، در یک نمای Long Shot، آرسنیف می آید که قبر دوستش را پیدا کرده، به او ادای احترام کند. قبر تنها آدم اصیلی که به او کمک کرده، جانش را نجات داده است. قبر را پیدا نمی کند، چون علامت زده بوده است که قبر در کنار درختان سدر است، [ولی الآن] درختان سدر قطع شده اند و به جای آنها کارخانه های چوب بری ایجاد شده است. و این تمدن و پیشرفت، حتی جای آن آدم اصیل را نیز، بدون هیچ دلتنگی ای، از بین برده است. آرسنیف [که] فکر می کند یک جایی در همین اطراف باید قبر دوستش باشد، می ایستد و ادای احترام می کند. این، اوّل فیلم است و ما توسط Flash Back هایی، با قصه مواجه می شویم: درسو اوزالا در اوایل قرن بیست.
معرفی درسو، خیلی ساده و حتی قراردادی و کلیشه ای است، اما خیلی تأثیر گذار است:
شب است. آرسنیف و دوستانش در جنگل نشسته اند، آتش روشن کرده اند و منتظر غذا خوردن و خوابیدن هستند. کسی از دور می آید. کسی که اصلاً نمی فهمیم آدم است. از نوع آمدنش فکر می کنیم که یکی از عناصر این جنگل و یا یکی از حیوانات این جنگل است. آرام، از ته Background دیده می شود و جلو می آید. همجنس و هماهنگ است با این طبیعت. درسو اوزالا است. با یک کوله پشتی و لباس های کهنه. پیر است و مسن و مهربان. کمی هم در چهره و بدن چاق است. می نشیند و به سرعت در دل آرسنیف- و ما- جا باز می کند. می فهمیم که او از جنس دیگران نیست؛ او، مهربانی، تنهایی، قدرت و همه چیز را می فهمد.
درسو وقتی دارد برای آرسنیف تعریف می کند که خانواده اش چگونه بر اثر سرما و گرسنگی مرده اند (و این را نه رمانتیک، که خیلی ساده و طبیعی می گوید)، جمله ی فوق العاده ای می گوید: خانواده ی من زنده خواهند بود تا وقتی که من دوستشان دارم. و به این [حرف] باور دارد؛ قطعاً آن خانواده برایش زنده است.
در مسیر حرکت شان به یک پیرمرد چینی بر می خورند. آرسنیف می رود که به او کمک کند، [اما] درسو مانع اش می شود [و] می گوید که او را رها کن. او دارد، تک و تنها، خیال بافی می کند و رؤیا می آفریند. باز هم این جمله را طبیعی می گوید و نه ادایی و امروزی.
صحنه ای در فیلم است که به نظر من، نقطه ی اوج فیلم است. صحنه ای که درسو و آرسنیف در طبیعت گم شده اند. آرسنیف می خواسته که یک دریاچه را (نه برای کشف، که برای دل خودش) تماشا کند. درسو نیز همراهی اش کرده است، اما در آنجا گم شده اند و برف و طوفان آنها را گیر می اندازد. هوا تاریک می شود، و اینها مجبور اند که با طبیعت مبارزه کنند. مبارزه ی درسو با طبیعت، باز، هماهنگ است و [در واقع اصلاً] مبارزه با طبیعت نیست. با هماهنگی با طبیعت سعی می کند که بر این برف و بوران طبیعی غلبه کند و زنده بمانند. یک جدال برای زندگی است، و نه علیه طبیعت.
صحنه را با هم ببینیم! صدا گذاری صحنه (صدای برف)، حرکت آنها، و تدوین این صحنه آنچنان دقیق انجام شده است که انگار بخشی از تجربه ی ما می شود. انگار که ما، در این سرزمین بکر، در برف گیر افتاده ایم و حالا باید راه چاره ای بیاندیشیم. در نهایت، یک کلبه پر از نیزار و المان های طبیعی جمع و ساخته می شود، و آنها در آن مصون می مانند. کوروساوا این صحنه را، با تدیون فوق العاده و با زمانبندی دقیق، به یکی از نقطه اوج های فیلم تبدیل می کند.
درسو، سوی چشمش کم شده، و این، برای یک شکارچی، فاجعه است. درسویی که می توانست نخ یک بطری را بزند و موجب حیرت همه ی آنها بشود، الآن دیگر سوی چشمش کم شده است. آرسنیف از درسو می خواهد که به شهر بیاید. او مقاومت می کند، اما به خاطر آرسنیف (که متأسفانه خوب شخصیت پردازی نشده است و به نظرم کمی تیپیکال [Typical] است- این فقط درسو است که تبدیل به شخصیت می شود) به شهر می آید و در خانه ی آرسنیف زندگی می کند.
صحنه ی زندگی او در شهر را باید به یاد بیاوریم و آن خانه ی مدرن و امروزی ای که کوروساوا می سازد و نگاه سردی که در خانه دارد را. [این سردی،] از رنگ آمیزی ها گرفته تا روابط آدم ها، [منجر به] بیانیه ی کوروساوا می شود که به شدّت علیه مدرنیزم و به شدّت در دفاع از سنت است [می شود].
رابطه ی درسو با زن و فرزند آرسنیف بسیار انسانی است، اما او نمی تواند، به دور از طبیعت، در این خانه محصور باشد. آرسنیف برای او یک تفنگ امروزی، مدرن، و گران خریده است که بتواند به راحتی با آن شلیک کند و تاحدی مشکل چشمش را برای او حل کند. درسو با این تفنگ نمی تواند شکار کند. فقط با تفنگ کهن و رنگ و رو رفته ی خودش می تواند شلیک کند. همین تفنگ نو، که استعاره ای از زندگی جدید و مدرنیته است، منجر به مرگش می شود. وقتی می خواهند تفنگش را بدزدند، کشته می شود. درسو ریشه در زمین دارد و با تفنگ خودش شکار می کند. با تفنگ امروزی نمی تواند. این، حرف بسیار جدّی کوروساوا است.
این فیلم عالی (از زاویه ی شخصیت درسو) متأسفانه در لحظاتی به ورطه ی احساساتی گری می افتد. کوروساوا آنقدر در این فیلم نقد تندی به امروز دارد که نمی تواند این فاصله را رعایت کند. [فیلم] یک جور مویه کردن برای این طبیعت و برای این انسان اصیل است و پس زدن امروز. به نظر می رسد که کوروساوا گذشته را فرا می خواند و می خواهد که در آنجا زندگی کند و امروز (آدم ها و تمدن امروز) را پس می زند و در همین جاست که به احساساتی گری می افتد و شخصیت فوق العاده ی فیلمش نمی تواند فیلم را نجات دهد. اما فیلم، بسیار دیدنی است و بسیار ما را به یاد همه ی چیز های خوب انسانی می اندازد. و به یاد ما می اندازد که طبیعت، چه موجود زنده، زیبا، و به درد بخوری است و نباید در تضاد با او حرکت کرد. تا اینجای بحث، درست است. اما از جایی که به طرد امروز و انسان امروز و نا امیدی از آن برسیم، به نظر من، بحث رو به عقبی است و به بیانه ی غیر مترقی می رسد. احساساتی گری فیلم هم از همین جا ناشی می شود.
همچنان، درسو [اوزالا] دیدنی است. آن را ببینیم. مطمئن باشید که به یادمان می ماند.
مسعود فراستی
شــــــــــــــــاهـکــاره و دیگر ـهـــیچ . . .
استاد کوراساوا به هر نحوی فیلم بسازه باز از هم تیپ های خودش متفاوت هستش. به فیلم هایی که در مورد طبیعت ساخته شده توجه کنید. در این آثار معمولا یک شخص از فرط استیصال از جامعه شهری به طبیعت پناه میبره، ولی این فیلم از خود طبیعت شروع میشه و مارو قدم به قدم با خودش همراه میکنه و بعد از نشون دادن طبیعت حالا چهره شهر رو به ما نشون میده و سنگینی اون رو به ما منتقل میکنه.
موضوعی که فکر منو مشغول کرد این بود که چه بار تکلیف سنگینی روی دوش گذشتگان ما بوده. این گروه این کار سخت و پر مخاطره رو انجام میدادن بدون هیچ منتی. سختی رو تحمل کردن تا نقشه برداری انجام بدن، شاید نتیجه این کار به نسل خودشون هم نرسه و نتیجه اش برای آیندگان باشه. این اتفاقات تویه کشور خودمون هم هستش، کافیه به جاده های صعب العبوری که ساخته شده و ... توجه کرد. اما نسل ما چی؟
کیفیت فیلم خیلی پایینه.لطفن کیفیت بهتری قرار دهید.
ترک عادت موجب مرض است همینو بس.....فیلم قشنگیه دوسش دارم
این فیلم، یعنی بازگشت به طبیعت!
درسو اوزالا از همان ابتدای فیلم به عنوان راهنما مطرح می‌شود... راهنمایی که می‌خواهد در دل جنگلی تاریک راه نشانمان دهد... در قبالش چیزی هم نمی‌خواهد به جز مشتی فشنگ بی‌ارزش!
این موضوع جان می‌دهد تا قهرمانی از آن بیرون بیاید: یک شکارچی قهار، انسان‌دوست، عاشق طبیعت، فداکار، ایثارگر...
اما کوروساوا چنین چیزی خلق نمی‌کند. بلکه شخصیتی می‌سازد که واقعی باشد! گاهی جان کسی را نجات می‌دهد، و گاهی هم بدعنق است! عاشق طبیعت است و در آن زندگی می‌کند، اما خانه‌اش را با درخت‌های قطع شده می‌سازد و غذایش را از شکار به دست می‌آورد... از حیوانات وحشی نمی‌ترسد اما از پیری چرا!
این شخصیت واقعی، در ما نفوذ می‌کند چون واقعی است و یکی است مثل خودمان فقط کمی [به قول خودش] خوب‌تر...
و هنگامی که پا به شهر می‌گذارد، (اگر چه محیط زیبای شهر را که با استفاده از رنگ و نورهای روشن از فضای تاریک جنگل تمییز داده می‌شود، می‌بیند) اما خودش را زندانی احساس می‌کند و ممکن است این تلنگر را به ما بزند که بیرون برویم و نفسی بکشیم!
تایم فیلم می‌توانست کوتاه تر باشد، اما با این حال، کوروساوا ریتم خوبی برایش ایجاد کرده که به مخاطب کاملن اجازه‌ی اخت گرفتن با شخصیت‌ها (که درون فیلم‌نامه کاملن پخته شده‌اند) را می‌دهد...
کوروساوا همانند جان فوردزیبائی های زندگیرو در فیلم به خوبی نشون میده.
در حال حاضر کم پیدا میشه کارگردانی با این مهارت.
درسو اوزلا ۱۸۴۹ - ۱۹۰۸ که به عنوان راهنما برای ژنرال ولادمیر ارسنیف کمک بسیاری کرده که بعدها این ژنرال کتابی رو به همین عنوان چاپ میکنه و دو اقتباس سینمایی از کتاب انجام میشه که مورد کوریساوا بهترین اقتباس سینمایی اثره یه فیلم دیگه ام به کارگردانی آقاسی بابایان هم از این کتاب ساخته شده جالب اینجاست که یه سیارک و یه بنای یادبودی هم برای این شکارچی طبیعت دوست به ثبت رسیده
سلام به دوستان عزیز و عاشقان هنر هفتم نمیدونستم این مطلبو کجا بگم اما خیلی نیاز دارم بدونم که اسم این فیلم که باهاش خاطره دارم چی هستش از دوستانی که تجربه بیشتری دارند و به الطبع سنشون از من بیشتره احتمالا این فیلمو بتونن تشخیص بدن خیلی بچه که بودم پدرم نوار ویدیوی این فیلمو که ۲ نوار هم بود و طولانی بود از کلوپ کرایه کرده بود داستانش در مورد کارآگاهی هستش که روی یک پرونده قتل کار میکنه که مربوط به یک قتلی هستش که از شام آخر عیسی مسیح الگو گرفته بودش و یکسری جمعیت رو با زهر مسموم کرده بودند توی یک تالار مخفی و دسته جمعی کشته بودند که این مقتولین هم موقعی که توسط کارآگاه کشف میشن جمجمه هاشون و اسکلتشون مونده بود که لباس یه تن داشتن و در همون حالت عذا و شراب خوردن خشک شده بودند ممنون میشم که توی پیدا کردن این اسم کمکم کنین
***تقدیم به روح بلند درسو، نازنین ترین شخصیتی که بر پرده سینما خلق شده است.......
بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش
به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف سخاوت را ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند
به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و او بشیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر شد
همیشه کودکی باد را صدا می کرد
همیشه رشته ی صحبت را
به چفت آب گره می زد
برای ما ، یک شب
سجود سبز محبت را
چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم
و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم
....................................................... سهراب
بعضی چیزا دَم مسیحایی داره ، یعنی زنده میشی وقتی بدَمه.
این فیلم دَم مسیحایی داره . بعد دیدنش زنده می‌شید .
درسو اوزالا ... شاهکار کوروساوا ... اونم با صدای استاد منوچهر اسماعیلی ... یه دونه ای به خدا....
عجب فیلم زیبایی بود
حس خوب در تمام فیلم همراه بیننده است
درسو شخصیتی که از شدت سادگی و پاکی دوست داشتنی است
من که بعد از مدت ها منتهای لذت از یک فیلم رو تجربه کردم
دوستان اگر موارد مشابهی سراغ دارند لطفا معرفی کنند
سیدنا و مولانا کوراساوا!!!دیگه کی میتونه شخصیتی به عمق و معنویت درسواوزالا بر پرده سینما بوجود بیاره؟دراین فیلم باید زیست!
روحت شاد امپراتور سینما
یک ابر فیلم . درود به شرف کوروساوای . اشک بود که می‌ریخت موقعه دیدن فیلم .
زیبا پر معنی و بسیار بسیار تاثیرگذار. روحت شاد استاد بزرگ سینما
به به واقعا چقدر فیلم زیبا و لذت بخشی بود.شخصیت درسو واسه همیشه در ذهنم ثیت شد!
احسنت بر کوروساوا اسطوره سینمای جهان احسنت.
زبون آدمو بند میاره. آفرین.
درسو اوزالا استثنایی ترین شخصیت تاریخ سینماست.
...........خطر لو رفتن فیلم............
درسو اوزالا یکی دیگر از شاهکارهای هنرمند بزرگ ژاپنی,کوروساواست.موسیقیه متن این فیلم و تصاویری غریب و غم انگیز از پاییز انسان رو به فکر فرو میبره و غرق در فضای بینظیر فیلم میکنه,درسو شکارچیه بی خانمان,با اعتقادات بسیار جالب و عمیق مردم کوهستان,به کاپیتان روسی در راستای دستیابی به هدفش کمک میکنه و در این بین دوستیه عمیقی شکل میگیره و در انتها درسو خودش رو در دستان روح جنگل رها میکنه.فیلم به شکل خارق العاده ای آغاز میشه و ریتمش رو تا آخر به خوبی حفظ میکنه,مفاهیم بسیار ظریف و عمیقی رو کوروساوا در پس کاراکتر درسو و لوکیشن ها گنجانده و آنقدر فضای فیلم غریب و غم آلوده(مخصوصا اواخر فیلم) که حتی برای بار اول که این اثر رو تماشا میکنید هم حس نوستالژیکی گریبان گیر انسان میشه.بخاطر این فیلم خاص از استاد کوروساوای بزرگ سپاسگزارم,این فیلم بر ذهن من تاثیرات زیادی بجای گذاشت.دوستان این اثر رو از دست ندید.
گمان کنم تنها اثر استاد در خارج از ژاپن باشه. اوج زیبایی فیلم اواخر اونه. جایی که شخصیت اوزالا خودش رو در زندان زندگی شهری اسیر میبینه.
خیلی از این فیلم لذت بردم.