
«دکتر لاول» (نيسن)، در شهري در کنار جنگل هاي کارولايناي شمالي، «نل» (فاستر) را پيدا مي کند؛ دختري سي ساله اي که سال هاست در قلب جنگل ها، در کلبه اي با مادر لالش زندگي مي کرده است. مادر «نل» به تازگي مرده و همين باعث توجه ديگران به «نل» شده است. در نخستين برخوردها «دکتر لاول»، «نل» را وحشي، هراسان از انسان و نور و شهر و هر وجهي از تمدن مي بيند. اما دخترک باهوش است...

"زک" که مجبور شده رویای خود برای رفتن به مدرسه هنر را ترک کند،کاری بی هدف را دنبال کرده و به خواهر خود کمک می کند تا از پسرش مراقبت کند.در اوقات بیکاری او موج سواری کرده و با بهترین دوستش "گیب" که در منطقه ثروتمند شهر زندگی می کند بیرون می رود.وقتی "شاون" برادر بزرگتر "گیب" به خانه بازمی گردد در استعداد و اعتماد به نفس "زک" غرق شده و...

تولساي نيوانگلند. «راستي - جيمز» (ديلن) با پدر الکلي (هاپر) و برادر بزرگش، «عشق موتور» (رورک) زندگي مي کند. «عشق موتور» شيفته ي يک نوع ماهي تايلندي به نام «ماهي مهاجم» است - ماهي اي که بايد از همنوعانش جدا نگه داشته شود، چون با هيچ ماهي ديگري (و حتي خودش) سر سازگاري ندارد...