در جریان تصرف کابل توسط طالبان، سربازان افغان از سفارت فرانسه محافظت میکردند. آنها در بحبوحه هرجومرج، مأموریت خطرناکی برای انتقال ۵۰۰ نفر به فرودگاه داشتند و برای فرار از شهر در حال سقوط، خود را با خطرات جدی روبهرو دیدند.
یک دانشمند نابغه اما خودشیفته، موجودی را در قالب آزمایشی هیولامانند به زندگی بازمیگرداند؛ آزمایشی که در نهایت به نابودی هم خالق و هم مخلوق تراژیک او میانجامد.
نیکولا کالیپاری، مأمور سرویس مخفی ایتالیا، برای نجات یک روزنامهنگار ربودهشده از دست یک گروه تروریستی عراقی، زندگی خود را به خطر میاندازد. هنگام فرار، کالیپاری با فداکاری از روزنامهنگار محافظت میکند و در این راه، به شکلی دلخراش جان خود را از دست میدهد.
غریبه ای دیوانه وارد شهری کوچک شده و چند تن از اعضای آنرا به قتل می رساند اما شهردار بازماندگان را متقاعد می کند که بمانند و شهر را از نو بسازند...
یک تکاور ایرلندی در دوران قحطی ایرلند در خارج از کشور برای ارتش انگلستان میجنگد. اما هنگامی که او پست خود را رها کرده تا دوباره به خانوادهاش ملحق شود، با وجود تجربههای هولناکی که از جنگ دارد، نابودی زادگاهش توسط قحطی و ظلم و ستمی که به مردم و خانوادهاش شده است باعث شکه شدنش میشود و…
زمانی که رؤیاهای شغلی مرد خانواده به نابودی کشیده میشوند، رقابتها و کینههای پنهان در زیر ظاهر یک زوج بهظاهر بینقص، شعلهور میشود.
زنی پنجاه ساله که دیگر نمیتواند مردان را جذب کند به زندگی غم انگیز خود نگاهی می اندازد. زمانی که "اوهارو" در دربار امپراطوری قرار داشت عاشق مردی پائینتر از سطح خود می شود. رابطه آنها آشکار شده و "اوهارو" با همراه خانواده اش تبعید می شوند. برای او اتفاقات بعدی زندگی همراه با تحقیر به ارمغان می آورند...
این سریال زندگی زنان خانواده لندری را دنبال می کند.
لوکاس، یک نوجوان ۱۴ ساله است که وارد زندگی خلافکارانه در واشنگتن شده است، او مصمم هست که اجازه ندهد برادر کوچک ده ساله اش همین مسیر را برای زندگی اش طی کند. وقتی یک کهنه سرباز جنگ افغانستان به محله ی آن ها می آید، این فرصت برای لوکاس پیش می آید...
