زنی پنجاه ساله که دیگر نمیتواند مردان را جذب کند به زندگی غم انگیز خود نگاهی می اندازد. زمانی که "اوهارو" در دربار امپراطوری قرار داشت عاشق مردی پائینتر از سطح خود می شود. رابطه آنها آشکار شده و "اوهارو" با همراه خانواده اش تبعید می شوند. برای او اتفاقات بعدی زندگی همراه با تحقیر به ارمغان می آورند...
زنی پنجاه ساله که دیگر نمیتواند مردان را جذب کند به زندگی غم انگیز خود نگاهی می اندازد. زمانی که "اوهارو" در دربار امپراطوری قرار داشت عاشق مردی پائینتر از سطح خود می شود. رابطه آنها آشکار شده و "اوهارو" با همراه خانواده اش تبعید می شوند. برای او اتفاقات بعدی زندگی همراه با تحقیر به ارمغان می آورند...
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
بقول لوکاچ، مردمانی هستند که میفهمند و زندگی نمیکنند؛ مردمانی هم هستند که زندگی میکنند اما نمیفهمند. دسته اول هیچگاه به دسته دوم نمیرسند هر چند اونارو درک میکنند و از سویی دسته دوم همواره دسته اول رو بازنده میپندارند بااینکه ماهیت اونارو درک نمیکنند...
اگه کسایی که بدون دیدن جواهر فوق، بهش این نمره پایینو دادن، جزو دسته دوم تقسیم بندی کنیم؛ میزوگوچی قطعا جزو بزرگترینهای دسته اول خواهد بود.. هنرمندی که اون میزان ارج و قربی که لایقش بود رو کسب نکرد و البته بعید هم نبود. چون هنوز هم کمتر کسی جهان عجیب و مرموزشو میفهمه و اساسا به خاطر همینه که به اندازه کوروساوا مظرح نمیشه. بنظرم هرچند کوروساوا و اوزو فیلمسازای معرکه ای هستن، اما تو یه چیز مطمئنم و اونم اینه که بی هیچ تعارف و باج خواهی، میزوگوچی، در نوک قله سینما (بلکه هنر) ژاپن (بلکه دنیا) ایستاده..
از همه دوستانی که تلاش میکنند و در ذیل چنین آثار هنری کامنت خود را ثبت میکنند و به تمجید و ستایش این آثار میپردازند بسیار سپاس گزارم ... ( از تلنگری که به افرادی مث من زدید بی نهایت ممنونم )
دست همه ی دعوت کنندگان به هنر اصیل ، اخلاق و انسانیت را باید بوسید ...
کارای کنجی میژوگوجی حرف نداره
سینمای میزوگوچی سینمایی سهل و ممتنع است!!!... عمیق ترین پیام های انسانی به صورتی بسیار روان (و بدور از بازی های استعاره ای) انتقال داده می شود ... .شخصیتهای محوری فرجام و عاقبتی خوش ندارند حتی گاهی برعکس، ویرانگرترین و کوبنده ترین سکانس های عاطفی، سکانس های پایانی است (مانند آخرین نما در فیلم خیابان شرم)؛ و سینمایی ممتنع است بگونه ای که دقیق ترین و غنی ترین فیلم نامه ها را (که غالبا برگرفته و اقتباس های ادبی هستند)، در این سینما می توان سراغ گرفت، چیزی از قلم نمی افتد... . سینما میزوگوچی آکنده از غافلگیری های حیرت انگیز است، (مثلا در همین فیلم بعد از این که اوهارو پسری برای فرماندار بدنیا آورده و رها می شود تا مدت مدیدی از رویارویی وی با پسرش خبری نیست و زمانی این رویارویی ممکن می شود که بتوان کل آوار فیلم را بر ذهن بیننده خالی کرد زمانی که اوهارو همه چیز خود از جمله جوانی، را از دست داده و وضعیتی سوزناک تر از نوا و آهنگ سازی که می نوازد، را دارد!!).
در سینمای میزوگوچی، زن جایگاهی خاصی دارد و حوادث غالبا در حول و حوش زنها اتفاق می افتد (در دو فیلم زندگی اوهارا و خیابان شرم بطور ویژه و تا حدود زیادی در سانشوی مباشر و اگتسو مونوگاتاری و ...)، اما این موضوع مهملی برای بازی با عواطف بیننده (به شکل سینمای هند) نیست؛ بلکه توجه دادن و مواجهه کردن ما با تاریکترین و ترسناکترین ابعاد وجودی مان بعنوان انسان است ...و این یعنی بهترین تعریف برای سینمای متعهد.... .
بزرگترین مصداق های سینمای بالا رونده رو در فیلم های عالیجناب میزوگوچی میشه پیدا کرد....اگر کوروساوا سامورایی سینما سینما باشه قطعا میزوگوچی هم پادشاه سینمای ژاپن محسوب میشه......به قدری عظیمه که شاهکار آرونفکسی(که همون عکس آواتارم هست) رو پاک کردم تا این شاهکار بدون انقضا رو جایگزینش کنم.
نمیدونم چرا تا اسم سینمای ژاپن میاد همه یاد کروساوا میافتن با اینکه استاد واقعی سینما ژاپن میزوگوچی .
یجا یجمله از ژان دوشه منتقد فرانسوی خوندم که میگفت : ککنجی میزوگوچی، همچون باخ، تیشن و شکسپیر، او هم در هنرش برترین است.
توشیرو میفونه هم در این فیلم بازی میکنه ولی کوتاه.
من دوست دارم اگر کارگردان تو یه فیلم طرح مسئله میکنه و یک مشکل جامعه رو بررسی میکنه، خود کارگردان راه حل این مشکل رو هم ارائه بده. کاری که کوراساوا انجام میده، خودش راه حل رو ارائه میده. اما میزوگوچی در این فیلم فقط طرح مسئله میکنه . مردم خودشون دردهای جامعه رو می بینن یا بهتر بگم تجربه می کنن، هنر واقعی ارائه راهی برای حل این مشکلات هستش. این دلیلیه که من کوراساوا رو بیشتر دوست دارم. فیلم های کوراساوا مثل اکثر فیلم های ایرانی قهرمان گریز نیست. فیلم های کوراساوا قهرمان داره قهرمانی که خود ساخته هستش نه مثل قهرمان های فیلم های هالیودی که یکی رو رتیل نیش میزنه میشه مرد عنکبوتی یکی در معرض تشعشات قرار میگیره میشه چهار شگفت انگیز. هالک و چه و چه و چه
هنوز باید زندگی و زیست کرد تا به سینمای این بزرگ مرد شرقی رسید خیلی زود بشه به عمیق ترین درد انسانی رو درک کرد.
به احترام سینمای میزوگوچی به رسم ادب ایرانی می ایستیم و به رسم ادب ژاپنی چهار زانو می نشینیم.