
«دون ويتو کورلئونه» (براندو) يکي از رؤساي پرقدرت مافياست که به خاطر کمک هايش به مهاجران ايتاليايي در نيويورک به «پدرخوانده» معروف است. پس از مرگ «دون ويتو»، جاي او را پسر کوچک خانواده، «مايکل» (پاچينو)، مي گيرد که پيش از اين علاقه اي به فعاليت هاي غيرقانوني خانواده اش نداشته است. «مايکل» خيلي زود با يک سري قتل و کشتار و پس از تصفيه ي خرده حساب هاي قديمي، پدرخوانده ي جديد مي شود.

«آناند» (خانا) که به سرطان مبتلاست، تصميم مي گيرد از باقي مانده ي روزهاي عمرش نهايت لذت را ببرد. «دکتر بهاسکار» (باچان) که درمان و مراقبت از «آناند» را به عهده دارد، کتابي درباره ي او مي نويسد که برنده ي جايزه ي ادبي سال مي شود. مراسم اهداي جايزه آغازگر روايتي است که سرگذشت «آناند» را باز مي گويد...

اواخر سال ۱۹۳۰،ایتالیا. "فینزی کونتینی" خانواده ای ثروتمند،اشرافی و یهودی هستند.فرزندان آنها "میکول" و "آلبرتو" دوستان خود را برای برگزاری مسابقات تنیس و مهمانی در ویلای خانوادگی شان جمع می کنند.در بین دوستان "جورجیو" یک یهودی از طبقه متوسط حضور دارد که عاشق "میکول" می شود و...