
یکی پسر جوانی با موهای بلند قرمز رنگ است که به همره پدر و مادرش در دهکده کوچکی به نام فلیک زندگی میکنند. پدرش رییس و فرمانده دهکدهاست. او مانند بقیه وایکینگها نیست و بسیار خجالتی و ضعیف است. ولی به کمک هوش زیادش در وضعیتهای ناامید کننده به وایکینکهای دیگر و دوستانش کمک میکند. راهحلهای او به سن و سال او نمیخورد.

تینکر بل فرشته مهربان و کوچکی است که به حیوانات کوچک کمک می کند. روزی او از طرف ملکه فرشته ها ماموریت می یابد که عصای جادویی برای “ماه آبی” بسازد ، ماه آبی گویی جادویی است که هر ۸ سال یک بار می درخشد و تینکر بل ۳۲ روز فرصت دارد تا این عصای جادویی را بسازد اما در روز ۲۸ ام اتفاق بدی می افتد و بر اثر حادثه ای این گوی آبی می شکند حالا وضع برای تینکر بل سخت شده و باید از دوستان فرشته ی خود برای رفع این مشکل کمک بگیرد. پس تینکر تصمیم می گیرد به دنبال آیینه جادویی بگردد که قادر است سه آرزوی او را برآورده کند اما …

داستان فیلم در مورد پسری است که در سال آخر دبیرستان و فارغ التحصیلی است و اکنون عاشق بهترین دختر دانشکده شده است. اما این پسرک خجالتی و گوشه گیر هیچ تناسبی با دخترک شاد و شلوغ ندارد. اما وقتی که ریچ در جمع تمام دوستانش عشقش به بث کوپر را بیان میکند. همه شوکه می شوند و جدالی میان او و دوست پسر بث کوپر آغاز می شود...