

یونا پانزده ساله ترجیح می دهد در خانه بماند و با وسواس بازی VRMMO مورد علاقه اش را به انجام هر کار دیگری از جمله رفتن به مدرسه ترجیح دهد. وقتی یک بهروزرسانی عجیب و غریب جدید یک لباس خرس منحصربهفرد با تواناییهای فوقالعاده به او میدهد، یونا پاره میشود: لباس بهطور غیرقابل تحملی زیبا است، اما برای پوشیدن در بازی خجالتآور است. اما پس از آن او ناگهان خود را به دنیای بازی منتقل می کند، با هیولاها و جادوهای واقعی روبرو می شود و لباس خرس تبدیل به بهترین سلاح او می شود!

سپتامبر سال ۱۹۴۵. سباستین بیصبرانه منتظر بازگشت دوست خود آنجلینا است. آنها به مدت دو سال از هم دور بوده اند. اما خبر میرسد که هواپیمایی که آنجلینا سوار آن بوده در کوهستان سقوط کرده است. ولی سباستین ایمان دارد که او هنوز زنده است. بنابراین بهمراه سگ خود بل، عازم خطرناک ترین ماجراجویی زندگی اش میشود...

دو سال بعد از اولین ماجراجویی Tad می گذرد و در حال حاظر Tad یک کارگر ساختمانی ساده (رشته اصلی او باستان شناسی است) و Sara همکار سابق Tad تبدیل به یک باستان شناس موفق شده است. Tad که زندگی خسته کننده و کسل واری دارد برای او اتفاقی غیر قابل باور رقم میخورد!Sara با او تماس میگیرد و او را یه یک سمینار باستان شناسی دعوت.Tad بسیار شگفت و زده و خوشحال می پذیرد و...

زمانی که یک صنعتگر از خود راضی سعی می کند از یک معبد باستانی چینی بالا برود، به صورت جدی آسیب دیده و توسط نیروهای دشمن دستگیر می شود. حال او باید از مغز خود استفاده کند تا دستگاهی بسازد که او را تبدیل به یک ابرقهرمان کند که بتواند با دشمن مبارزه کند و از آن اردوگاه فرار کند...