

آماندا پرایس، یک کارمند بانک است که حوصله ش از کارش سر رفته، او پس از کشف یک در عجیب در حمام خود، در کتاب مورد علاقه ش از آستین، به معنای کامل کلمه گم میشود و جای خود را با قهرمانش در کتاب، الیزابت بنت عوض میکند. پس از اینکه وی با خانواده بنت آشنا میشود و به میستر دارسی معروف (الیوت کوان- قطب نمای طلایی) برخورد میکند، آماندا چگونه میتواند این داستان عشقی مشهور را در مسیر خود نگاه دارد؟

سال ۱۰۰۰۰۱ قبل از ميلاد. مرد غارنشيني با نسخه دندان گرازي ايمي وينهاوس برخورد کرده و مي فهمد که بشريت در روز ۲۰ آگوست ۲۰۰۹ از ميان خواهد رفت، مگر اينکه جمجمه اي نارنجي رنگ به سر جاي خود بازگردد. با بازگشت به زمان حال مي فهميم که اينها روياي ويل بوده، اما روز معود را در تقويم ديواري خود علامت زده است پس بايد موضوع جدي باشد. ويل تلاش مي کند موضوع را به دوست دخترش ايمي بگويد، اما موفق نمي شود. همان روز در طول ميهماني، همه چيز شروع به لرزه در آمده و راديو اعلام مي کند که پايان دنيا سرآمده است...

سال ٢٠١٢. اقتصاد ایالات متحده از هم فروپاشیده و زندگی برای همه سخت شده است. جنسن ایمز قهرمان سابق اتومبیلرانی، در پی کشته شدن زنش سوزی و توطئه چینی برای قاتل جلوه دادن وی، دستگیر و زندانی می شود. جنسن در حالی که نگران فرزند تازه به دنیا آمده خویش است، توسط رییس زندان مجبور میشود در محبوبترین مسابقه ورزشی شرکت کند. یک مسابقه اتومبیلرانی که البته در آن بیرحمترین و قاتلترین فرد که بتواند بقیه را از دور مسابقات خارج کند برنده میشود.