
پانصد سال پیش، هوی بو در یک بازی با ورق تقلب کرد، بنابراین با نور رعد به یک روح تبدیل شد. در تمام این مدت، او در قلعه تنها زندگی کرده است، بدون اینکه کسی بترساند. تا زمانی که پادشاه جولیوس برای عروسی خود به آنجا می رود ، هوی بو می داند که باید از تمام ترفندهای خود برای حفظ مجوز ارواح که مدت ها تلف شده است استفاده کند..


خواهران آریساکا (هاتسونه و کازوکی) و خواهر و برادران کاگورا (یوجی و ماری) زمانی که کوچکتر بودند در همسایگی زندگی می کردند. آنقدر نزدیک که می توانستند از طبقه دوم به ایوان یکدیگر بروند. آنها همیشه با هم بازی می کردند تا اینکه یک روز خواهر و برادر کاگورا مجبور به نقل مکان شدند. ۱۰ سال گذشته است و خواهر و برادرهای کاگورا در حال بازگشت هستند! یووجی تبدیل به یک منحرف شده و ماری همون بچه ننه سابق نیست؟!

دخترک کبریت فروش، بر اساس داستانی از هانس کریستین اندرسون، درباره دخترکی جوان و فقیر است که در آرزوی رسیدن به آرامش در زندگی اش است. در سرمای شدید دخترک با سوزاندن کبریت هایی که باید به فروش برسند، به امید گرم کردن خود است، و با آتش گرفتن هر کبریت، در شعله های آتشین آن، عشق و محبت، غذاهای خوب و خانه ای گرم و راحت را تصور می کند...