
کازویا یاماناشی، پسر آقا و خانم یاماناشی - «هنرمندان» مشهور و خالقان Perception Art، اخیراً به همراه دوست دوران کودکیاش جون تسوزوکی در مؤسسه هنری معتبر Eisen در دبیرستان ثبت نام کرد و در آرزوی تبدیل شدن به یک هنرمند ادراکی بود. کازویا انگیزه دیگری هم داشت: احیای دوستی با «دوست دوران کودکی دیگری» که ده سال پیش پس از یک «حادثه» از هم جدا شده بود... کیو تاکیسه، دانشآموز کلاس اول دبیرستان آیسی در رشته هنر ادراک، پسر یک "گرید" معروف و خالق هنر ادراک. او دوست دوران کودکی کازویا و جون بود، اما سال هاست که از آنها دوری کرده است. قلب کیو مملو از زخم هایی بود که هرگز دیده نمی شد.


هیم که نگران شهرت خود است، شیفت های مدیر کافه ای را که به طور تصادفی مجروح می کند پوشش می دهد تا تصویر شاهزاده خانم خود را حفظ کند. اما این کافه موضوعی خاص دارد - مدرسه خصوصی. برای اجرای بهترین بازی دختر مدرسه ای باریستا، او توسط زیباترین دختر آنجا، میتسوکی، آموزش خواهد دید. تحت هدایت او، احساسات هیمه شروع به جوشیدن می کند، اما فقط یک مشکل وجود دارد - میتسوکی نمی تواند او را تحمل کند!


پس از تصادفی عجیب و غریب، “ماچیزوکی تویای” ۱۵ ساله مرگ را به چشم می بیند و خود را رودرو با خدا می یابد. خدا با گفتن اینکه مرگ تویا اشتباهی احمقانه بوده است به تویا می گوید که می تواند او را به دنیایی خیالی و فانتزی بفرستد و برای جبران اشتباه پیش آمده به او اجازه می دهد که گوشی همراه/اسمارت فون خود را به آن دنیا ببرد. و اینگونه ماجراجوییِ تویا در دنیایی فانتزی شروع می شود.


داستان در مورد حقوق بگیری است که یک همسر قابل اعتماد و یک دختر در دانشگاه دارد که گاهی اوقات می تواند کمی سرکش عمل کند، اما زندگی شادی به روش خودش دارد. تا اینکه یک روز متوجه می شود دخترش کتک خورده است و به این ترتیب سفر خود را به دنیای خطرناکی برای محافظت از خانواده اش آغاز می کند.


یک هنرمند مانگا ناامید که از دو خواهر و برادر جوانش خواسته شده است، با دستیار هنری جدیدی آشنا می شود. اما ورود او فقط یک گام کوچک نیست، بلکه یک جهش بزرگ است... از زمانی که پدر و مادرش مردند، هنرمند مانگا ایچیرو به سختی از کنارش گذشت و مجبور شد از دو خواهر و برادر کوچکترش فقط در مدرسه راهنمایی حمایت کند. او حتی زمانی برای یادگیری نحوه استفاده از رایانه ندارد، که او را مجبور می کند به کشتی گرفتن با قلم و کاغذ ادامه دهد. هنگامی که دستیاران هنری او برای اعتصاب خود دست از کار کشیدند، علاوه بر تقلب در ضرب الاجل ها، خانواده و ترس دائمی از دست دادن شغلش، ایچیرو احساس می کند که نزدیک به یک فروپاشی کامل است. اما پس از آن یک دستیار جدید وارد زندگی ایچیرو می شود و چشم انداز او بلافاصله شروع به روشن شدن می کند! او یک هنرمند باورنکردنی است، او همیشه به موقع کارش را تمام می کند، و زیباست. اما به نظر می رسد که او چیزهای زیادی در مورد او می داند و به زودی اعترافی می کند که ذهن ایچیرو را فراتر از محدوده زمین منحرف می کند…