
«رابرت کليتن دين» (اسميت)، پدري مهربان، همسري وفادار و وکيل دادگستري، به فروشگاه مي رود تا براي همسرش هديه اي بخرد. اما خودش نمي داند که در ساک خريدش، نواري ويدئويي انداخته اند که قتل اخير سناتوري امريکايي را به دست «توماس رنولدز» (وويت)، يکي از مأموران فاسد و رده بالاي سازمان امنيت آن کشور، نشان مي دهد. ديري نمي گذرد که «رنولدز» به تعقيب «دين» مي پردازد تا نوار را به چنگ آورد...

«ماني» (بلايپ تروي) بايد صد هزار مارک به شخصي بپردازد؛ اما متأسفانه پول را در مترو جا مي گذارد. يک مرد ولگرد (کرول) پول را بر مي دارد. «ماني» تنها بيست دقيقه فرصت دارد تا پول را تحويل دهد اگر نه کارش زار خواهد شد. او از سر نااميدي به محبوبه اش، «لولا» (پوتنته) تلفن مي کند؛ اما آيا «لولا» خواهد توانست در عرض بيست دقيقه پول لازم را فراهم کند؟

«مايکل مايرز» بيست سال پيش گزارش قتل هايش را براي روزنامه ها مي نوشته است. يکي از آن گزارش ها مربوط به قتل زني بوده به نام «لوري استرود» (کورتيس) که در يک حادثه ي اتومبيل جان باخته؛ اما دراصل او نمرده بلکه براي اين که خود را از «مايکل» دور نگه دارد، صحنه ي دروغين کشته شدن خودش را ترتيب داده و بعد نامش را هم تغيير داده....