
فیلم در پاریس دهه ۱۹۳۰ روی میدهد و درباره هوگو کاباره یک پسر بچه یتیم است که در ایستگاه قطار مونپارناس در پاریس زندگی میکند. برخورد تصادفی هوگو با ژرژ ملییس از پیشگامان سینمای صامت به دوستی با دخترخوانده او، ایزابل و ماجراهایی اسرارآمیز مربوط به پدرش و یک آدمماشینی میانجامد…

«نِد» ، مرد جوانی است که به دلیل خرید و فروش مواد مخدر به زندان افتاده. وی بعد از مدتی از زندان آزاد می شود و سراغ زندگی ای که داشته می رود. اما این زندگی دستخوش تغییرات بسیاری شده؛ دوست دختر نِد او را ترک کرده و حالا هیچ چیز برای نِد باقی نمانده است. نِد که حالا بیکار و بی خانمان شده، تصمیم می گیرد تا نزد ۳ خواهرش برود تا مدتی را با آنها زندگی کند اما ورود نِد به زندگی خواهرانش مشکلاتی را پدید می آورد و ...

ریزو (گارسیا) پدر یک خانواده چهار نفری است که از همسرش و یک پسر و دختر جوان تشکیل شده است. اعضای خانواده هر کدام برای خود رازی دارند. یک روز ریزو که نگهبان زندان است متهمی را برای تکمیل پروژه ناتمام حمام به منزل می آورد. حال اینکه متهم پسر ناخواسته وی است که سالها قبل با مادرش ارتباط داشته و سپس آنها را رها کرده بوده است. آشنایی این فرزند جدید با خانواده باعث می شود که او به رازهای جدیدی پی ببرد...