سال ۱۹۵۴ تدی دنیلز، یک مارشال امریکایی، برای تحقیق در مورد ناپدید شدن یکی از بیماران بیمارستان روانی اشکلیف به جزیره شاتر می رود. تدی با تحقیقات زیرکانه و مهارتش، خیلی زود سر نخی از معما بدست می آورد...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
ظر شخصی
از نظر من لئوناردو دیکاپریو از اول روانی بود ک دلایلش رو خدمتتو عرض میکنم
اول از همه بیاین این فرضو در نظر بگیریم ک لئوناردو دیکاپریو همون اندرو لیدیس هست.
اندرو لیدیس( لئوناردو دیکاپریو) یک مارشال فدرال است ک همسر او دلورس چانا دارای
مشکلات روانی و افسردگی است که به صورت اتفاقی یا عمدی خونه خودشان را آتش میزند
بنابراین اندرو لیدیس به ناچار به همراه خانواده و سه فرزندش به خانه ی نزدیک دریاچه میرود
که در آن جا همسرش سه فرزند او را در آب خفه میکند و اندرو لیدیس ک میخواست زنش را از این
وضع نجات دهد او را با شلیک یک گلوله میکشد....هضم این موضوع برای اندرو لیدیس بسیار دشوار
است بنابراین دچار مشکلات روانی شده و به جزیره ی شاتر منتقل میشود و چون از بیماران خطرناک
بوده به ساختمان c منتقل میشود و در آنجا با فردی به نام جرج نویس آشنا میشود
همانطور ک گفتیم کنار آمدن با این مسئله برای اندرو لیدیس بسیار دشوار است زیرا نمیتواند بپذیرد که
همسرش و فرزندانش کشته شده اند... بنابراین برای کنار امدن با این مسئله برای خود داستانی ترسیم میکند
ک در آن اسم او ادوار دنیلز است( همانطور ک دکتر کاول گفته بود این اسم برگرفته از حروف اندرو لیدیس
است) و دیگر فردی به نام اندرو لیدیس نیست و اسم اندرو لیدیس را به یکی از زندانیان در ساختمان c نسبت داد
تا اندکی از بار گناه و عذاب وجدان خود بکاهد و علت مرگ همسرش را اتشی که اندرو لیدیس موجب ان شده
بود تصور میکرد تا تمامی حوادث ناگوار در خاطرات خود را توجیه کند
او همچنین تصور کرد که فرزندی ندارد و کشته شدن سه کودک را به صورت کشته شدن فرزندان فردی به نام راچل
سولاندو تصور کرد ک راچل فرزندان خود را کشته.. در اصل شخصیت راچل سولاندو وجود ندارد و ساخته ی ذهن اندرو
است (دکتر کاولی گفت این اسم ساختگی و برگرفته شده از اسم دلورس چانا است زیرا حروف یکسانی دارند) و همه ی
تصورات و داستان های ساختگی ذهن اندرو به این دلیل است ک اتفاقات ناگواری که برایش افتاده است را به گونه
ای تحریف کند که خودش در آن هیچ سهمی از جرم نداشته باشد تا وجدانش راحت باشد و این داستان برای اندرو لیدیس به گونه ای قابل هضم بود که ذهن او این داستان را به عنوان حقیقت پذیرفت و حقیقت اصلی را پنهان کرد..
اندرو به دلیل اینکه خود را قاتل فرض نمیکرد و کس دیگری را قاتل میدانست دچار‌خلق و خوی تند و وحشیانه در زندان
بود به گونه ای‌که خود دکتر کوالی نیز او را به عنوان خطرناک ترین بیمار بخش میدانست و گروه درمانی او که شامل دکتر لستر شیهان نیز میشد تصمیم به درمان او گرفتند تا واقعیت کشته شدن دلورس را به او بفهمانند تا شاهد رفتار
خطرناک او در زندان نباشند ( همانطور‌ک میدانید لیدیس خودش را ادوارد معرفی کرد و لیدیس را شخص دیگری فرض
کرد و قصد کشتن اورا داشت زیرا تصور‌میکرد ک او همسرش را کشته). تیم درمانی او چندین بار اقدام به درمان لیدیس کرد و هربار لیدیس درمان میشد اما دوباره همه چی را فراموش میکرد و به حالت اولیه باز میگشت و به اصطلاح
ریست میشد و برای بار آخر تیم درمانی اش تصمیم به درمان او گرفت اما به روشی جدید ک دکتر لستر شیهان خود را به
عنوان همکار‌فدرالی ادوارد یعنی چاک معرفی کرد و پروسه ی جدید درمان شروع شد که هدف انها این بود که به لیدیس
بفهمانند که خودش لیدیس است و ادوارد دنیلز ساختگی است و خودش بود‌ که همسرش را کشت... بنابراین زمانی که
لیدیس پروسه ی ریست شدن را طی‌میکنه تیم درمانی او نقشه ی خود را پیاده کرده و لیدیس را به عنوان مارشال سوار
بر کشتی میکنند که رو به سوی جزیره ی شاتر دارد تا پرونده ی من در آوردی راشل سولاندو توسط خود لیدیس را با همکار جدیدش چاک که در‌کشتی میبیند بررسی کند که این جز نقشه ای طراحی شده برای درمان اوست... پس فرضی را
که در نظر‌ گرفتیم این است که لیدیس هر وقت ریست میشود شخصیت هایی که در داستان ساختگی او جای ندارد را فراموش میکند مانند لستر شیهان و دکتر کاولی و .... اما شخصیت هایی مانند لیدیس ساختگی و جورج نویس و.... را به یاد دارد
وقتی فرض ریست شدن و فراموشی در نظر میگیریم از دید بسیاری از افراد با آخر فیلم تناقض دارد زیرا فکر میکنید که
اندرو پس از درمان هنگامی که به لستر شیهان میگوید همکار ریست شده... در صورتی ک اینطور نیست این سری درمان
با سری های قبلی متفاوت است که در سری های قبلی لیدیس درمان میشد اما بعد درمان ریست شدن و فراموشی پدید
می آمد.. همانطور که دکتر کاول میگفت اندرو خیلی باهوش است و همین هوش او باعث شد که این روش درمانی روی
او تاثیر نداشته باشده یعنی اندرو لیدیس در فانوس درمان نشده بود و فقط وانمود میکرد که درمان شده تا از بیرون
کشیده شدن قسمتی از‌مغزش جلوگیری کنه...پس درمان شدنی در کار نبود که بخواهد ریست شود و او در پایان فیلم
ریست نشد بلکه درمان او بی تاثیر بود که وقتی به لستر میگوید‌ همکار لستر رو به سمت دکتر‌کاول میکند و از رو نا امیدی
سر تکان میدهد که نشان از شکست خوردن این روش درمان است و میبینیم ک خود لستر نیز به حالت یأس و تمسخر به
لیدیس میگه اره ما از اونا باهوش تریم و از ان جایی که تیم درمانی تمام تلاش خود را کرد و نتیجه نگرفت هیچ راهی جز بیرون آوردن قسمتی از مغز لیدیس برای درمان نداشت که در پایان نیز یخ شکن که با آن مغز را بیرون میکشند را مشاهده میکنید
حال به یک سری از دلایل برای اثبات درستی این فرضیه می پردازیم
از همان ابتدا از رفتار تند کاپیتان کشتی و نگهبانان زندان مشخص بود که از نقش بازی کردن چند باره برای درمان لیدیس
خسته شده اند و این عصبانیت به طور واضح در چهره ی نگهبانان قابل مشاهده بود که رئیس نگهبانان خود گفت در حال
حاضر همه ی ما عصبانی هستیم
لیدیس در ابتدا راجع به فنس های الکتریکی با چاک میگوید این نشان از این است که او در این جزیره بوده و از قبل اطلاعاتی راجع به سیستم امنیتی دارد
هنگامی که میخواهند اسلحه را تحویل رئیس نگهبانان دهند چاک اسلحه را با کیفش در می آورد یعنی او بلد نبود خود اسلحه را در آورد.. مگر مارشال فدرال اینقدر بی عرضه است؟ خیر .. او اصلا مارشال نیست
هنگامی که لیدیس به رییس نگهبانان میگوید جوری رفتار میکنید که انگار بیماری روانی واگیر دار است ، لبخند تمسخر آمیز رییس نگهبانان را میبینید که بیان میکند یک روانی دارد به ما تیکّه میندازد
هنگام ورود یکی از بیماران برای لیدیس دست تکان میدهد که نشان از آشنا بودن لیدیس را دارد
هنگام جستجو برای راشل نا امیدی و تنبلی و بی انگیزگی نگهبانان نشان میدهد که راشلی وجود ندارد و این شخصیت
ساختگی است
هنگامی که لیدیس از ریئس نگهبانان میپرسد درون غار را نیز گشتید او میگوید راچل پا به رهنه است و صخره های تیز و گیهان سمی مانع ورود او میشود و دیدیم هنگامی که لیدیس وارد غار میشود مسافت زیادی را صخره نوردی میکند تا به پایین برسد و از لشکر موش ها میگذر و سنگ های تیز را میپیماید تا وارد غار شود... و در آنجا راچل را میبیند که پا به رهنه است... راچل چگونه توانسته پا به رهنه به آنجا برود ؟؟؟ نمیتواند... همانطور که دکتر کاول گفت اون توهمی بیش نبوده و خیلی هم توهمش شدید شده و این توهم از ضمیر ناخودآگاه لیدیس بر امده تا حوادث را توجیح کند
هنگامی که لیدیس با اسم ادوارد دنیلز به عنوان مارشال از زندانی ها میپرسد لیدیس را میشناسی همه با ترس به او جواب منفی میدهند ...این نشان میدهد که لیدیس چه قدر خشن و خطرناک است و در این تیمارستان به خیلی ها آزار رسانده
مکالمه ی لیدیس و نویس که خیلی جالب و مهم هست
لیدیس میگه کی این بلا را سرت آورده... نویس میگه تو..... نویس بهش میگه اینا همش بازی ایه که برای تو طراحی شده ، همش راجع تو ولیدیسه( به این ماجرا اشاره میکنه که نمیخوای قبول کنی لیدیسی) و میگه برای اینگه حقیقتو ببینی توهماتت رو فراموش کن
دیدیم که در نامه نوشته بود نفر ۶۷ ام کیست؟؟ کی میتونه باشه جز لیدیس؟؟ فقط خودش
روانی بودن لیدیسو از روی شلیک کردنش به سمت دکتر کاولی هم میشد فهمید
اگر کمی و کاستی و عیب و نقصی بود ، به بزرگیتون ببخشید، متشکر
ای کسایی که میگین این فیلم مزخرف بود
شما نه چیزی از سینما میدونید نه چیزی از فیلم میفهمید نه چیزی از این فیلم فهمیدین نه سنتون بالای پونزده ساله!!
د اخه بچه تو برو فعلا شگفت انگیزان ببین هر وقت بزرگ شدی بیا سمت اینجور فیلما!!
باشد که رستگار شوید
آقا یه سوال :/
تو دقیقه ۳۷:۲۸ زنه واقعا لیوان دستش نیس یا من تخیل زدم:/
بعد از دیدن این شاهکار تا ۲ ساعت دچار خوددرگیری شدم :))
لعنتی...............عجب فیلم کمر شکنی.......مغزم پر..د شد
نمیشه بطور قطع گفت دیوانست یا عاقل چون هر جور فکر کنی میتونی دیوانه بودن یا عاقل بودنشو توجیه کنی...یه صحنه از فیلم لئوناردو(ادوارد یا اندرو) میگه من برای دستگیری لیدیس امدم که خونه ما و یه مدرسه رو آتش زده و به اینجا منتقل شده در کنارشم میگه نسبت به این زندان جزیره شاتر مشکوکم که روی ادما آزمایش میکنن....همچنین گفت به جرج پول میدن که روش یکسری آزمایش انجام بدن که بعد از اون همه جا هیولا میدید همرو به شکل هیولا میدید که بعدش بستریش کردن اما بعد از ازاد شدنش چند نفرو کشت!!! برای همین توی دادگاه محاکمه میشه که جرج در جواب میگه>>>حاضره روی صندلی الکتریکی اعدام بشه و هر بلایی سرش بیاد تا به تیمارستان منتقل نشه<<<...و از طرف دیگه اونا پرستارو جای راشل جا میزنن که پیدا شده ... ولی اون(لئو) راشل واقعی رو داخل غار میبینه( اگه توهم باشه پس باید راشل رو به یک شکل ببینه! نه ۲ شکل) راشل بهش میگه از اینجا غرص نخور و سیگار های اینجارو مصرف نکن( باعث دیوانگی مییشه که بعد از چند روز نوک انگشتش شروع به لرزیدن میکنه...!) >>>باید اشاره کنم که اول فیلم دیکاپریو سیگاراش توی جیبش نبود و به احتمال زیاد خود ریچل سیگاراشو برداشته بود که از سیگار خودش بهش بده اگه دقت کنین مبینین که خود ریچل سیگارو نمیکشه که یعنی از همون اول داشتن با ذهنش بازی میکردن و اون نگاه عصبانی پلیسا اول فیلم هم میشه گفت بخاطر اینه که میدونن قراره کی رو این دفعه تور کنن!!<<<
مطلب دیگه اینکه زنه که شوهرشو با تبر کشت میدونست که ریچل همکار ادوارد نیست چون احتمالا اونو داخل تیمارستان دیده بوده که وقتی به ریچل میگه آب بیاره بعد به ادوارد(لئو) میگه فرار کن(run) پس اینم میتونه توجیهی باشه که اوارد دیوانه نبود...
اگه دقت کرده باشین بعد از اینکه میگرن میگیره و دکتر بهش قرص میده بدتر میشه و تو خواب کابوس میبینه در ضمن از سیگارای اونا هم مصرف میکرد که وضعیتشو بدتر میکرد!!
...و اینکه دکتر میخواست خاطرات رو بزور وارد ذهن ادوارد کنه که آخر سر داشت این قضیه رو میپذیرفت ولی کارو کرد که مغزش رو سوراخ کنن و با این دیالوگ گفت که من باید با این قضیه رو بپذیرم که قبول کنم یک هیولا هستم به زندگی ادامه بدم یا این که با این باور که مامور فدرال(یک انسان خوب) هستم بمیرم(این دیالوگ رو هم میشه اینطوری استدلال کرد که هم میتونه عاقل بوده باشه یا از هیولا بودنش خسته شده)اما از طرف دیگه میشه گفت اداورد یا همون لیدیس از همون اول دیوانه بوده و برای اثبات این قضیه هم دلیل زیاد بیاریم مثل دوستمون محمد...
در کل ساختن این فیلم یک شاهکار که انتخاب شخصیت دیکاپریو(که یک فرد سالم یا دیوانه بوده) رو بر عهده خود بیننده قرار داده!
میگم نکنه من الان دیوونه ام : /
یعنی این فیلم باید امتیازش ۸.۱ باشه و فیلم بی محتوای گرگ وال استریت ۸.۲؟؟