

پارک جو هیونگ (Song Joong-Ki) در هشت سالگی به فرزند خواندگی گرفته شده و همراه خانواده اش به ایتالیا می رود جایی که نامش به وینچنزو کازانو تغییر پیدا کرده و به عنوان یک وکیل و مشاور مافیا فعالیت میکند اما به دلیل به وجود آمدن جنگ میان گروه های مافیایی مجبور می شود به کره جنوبی فرار کند. در آنجا عاشق هونگ چا یونگ (Jun Yeo-Bin) می شود کسی که یک وکیل سخت کوش است و برای برنده شدن در پرونده هایش دست به هرکاری میزند …


این سریال حول پنت هاوس یک آپارتمان لوکس صد طبقه در گانگنام در جریان است. شیم سو ریون در ناز و نعمت بزرگ شده و اکنون زنی برازنده و جز افراد مرفه می باشد همسرش نیز فردی موفق در تجارت است. چئون سو جین نیز در خانواده ای ثروتمند به دنیا آمده و اکنون فردی متکبر میباشد و همسرش نیز جراح و فردی بلند پرواز است. اما اوه یون هی از خانواده ای ضعیف می آید و برای موفقیت فرزندانش سخت تلاش می کند و قصد دارد آنها را جز افراد مرفه قرار دهد…

در سال ۱۹۹۰ بنابر دستور رئیس جمهور کره جنوبی همه گروه های تبهکاری تحت تعقیب قرار گرفته و دستگیر می شوند. در این بین فردی به نام چوایک هیون نیز دستگیر می شود که متهم به رشوه دادن برای ساخت هتل ها و مراکز تفریحی و رانت خواری است. همچنین اتهاماتی چون آدم ربایی، ضرب و شتم در پرونده ی او دیده می شود. چوایک هیون که کارمند ساده اداره گمرک بوسان است با سوء استفاده از موقعیت خود در کار های خلاف وارد شده و از اعمال هرگونه قانون شکنی ابایی ندارد...

در ابتدا انسان ها و هیولاها بطور مسالمت آمیزی کنار هم زندگی می کردند و دیو ها در زندانی تاریک زندانی شده بودند . سالیان سال خدای جنگ بر فلوت خود می نواخت و از خروج دیوها جلوگیری می کرد. درب های زندان باید در سه هزارمین روز باز می شدند ولی اشتباه سه الهه همه چیز را بهم ریخت و شیطان درون دیوان بیدار شد و آنان فلوت را بدست آوردند. الهه ها محکوم به جبران اشتباه خویش بودند. تنها جادوگری جوان می توانست کمکشان باشد. ووچی جادوگری لات و حقه باز .....