آستریکس کوچک به همراه اوبلیکس، آخرین جنگجویان آزاد روستای "گاول" پس از حمله ی روم، ماموریت دارند یک بشکه ای که حاوی مواد جادویی است را به دست پسر عموی آستریکس که می خواهد با ارتش روم بجنگند، برسانند.
در درگیرى مسلحانهاى در باراندازهاى ناپل ، مردى به نام « براکو » ( اصلان ) به قتل میرسد . آخرین صحبتهاى « براکو » مربوط میشود به « آقاى آرکادین » ( ولز ) و « گاى وان استراتن » ( آردن ) تصمیم میگیرد « آکاردین » را که مرد بسیار ثروتمندى است ، تلکه کند .
داستان با توصیف شبی شروع میشود که خوکی به نام میجر پیر (Old Major) حیوانات را جمع کرده و از ظلمی که انسان بر حیوانات روا داشته برای آنان سخن میگوید و حیوانات را به شورش علیه انسان دعوت میکند و ...