
لينکلن کانتي نيو مکزيکو. دامداري انگليسي به نام «جان تانستال» (استامپ) گروهي جوان فراري و بي خانمان را براي کار استخدام مي کند. تازه ترين فرد استخدام شده، هفت تيرکش کله شقي به نام «بيلي باني» (استه وز) است که به خوبي با بقيه کارکنان کنار مي آيد و پس از کشته شدن «تانستال» يک دارو دسته ي ياغي را تشکيل مي دهد.

عده ای از اسرای آلمانی به همراه فرماندهشان اقدام به فرار از اردوگاه متفقین می کنند و پس از تلاشهای بسیار خود را به ساحل دریا می رسانند که در آنجا چند قایق آلمانی طبق هماهنگی قبلی آماده اند تا آنها را به زیردریایی خود منتقل کنند ولی در همان موقع نیروهای دشمن از راه می رسند. و فرمانده به همراه چند نفر دیگر از خود گذشتگی کرده و با دشمن درگیر می شوند...

"سرگرد پندرتون" یک افسر سرسخت ارتشی است که با "لئونورا" ازدواج کرده است.او خواسته های جنسی خود را به دلیل مقررات سخت ارتش مخفی کرده در حالیکه همسرش با "کلنل لنگدان" رابطه مخفیانه دارد."سرباز ویلیامز" کارآموزی است که به تازگی وارد ارتش شده.سرگرد متوجه می شود همسرش "ویلیامز" را به او ترجیح می دهد و...