

یک سریال جنایی و در عین حال عاشقانه است که بر اساس رمانی به همین نام ساخته شده. یک مدیر کتاب فروشی یک نویسنده را ملاقات می کند و خیلی زود عاشق او می شود. این مرد برای رسیدن به زن مورد علاقه اش به شبکه های اجتماعی و تکنولوژی متوسل می شود تا بتواند تمام موانع را از سر راه خود کنار بزند...


داستان سریال درباره یک زوج جوان به نامهای بیلی و کدی می باشد که برای دنبال کردن زندگی رویاییشان به شهر Bakken در داکوتای شمالی نقل مکان می کنند. استخراج نفت توسط کمپانی بریجز جان تازه ای به شهر داده و بیلی هم به دنبال فرصتی است تا به کمپانی بریجز ملحق شود. اما سرمایه دار بی رحم کمپانی "هاپ بریگز" آنها را مجبور می کند که از هرچیزی که دارند مایه بگذارند، حتی ازدواجشان.


داستان سریال از جایی شروع میشود که جو مک میلان یک جوان مجرد و خوش گذرون ولی در عین حال با تفکرات اقتصادی و جاه طلبانه وارد شرکت کاردیف الکتریک میشود و با شناختی که از گوردون کلارک دارد او را تشویق میکند که کار ساخت کامپیوترهای شخصی و خانگی را که گوردون قبلا ایده اش را منتشر کرده بوده و سپس اقدام به ساختشان کرده و موفق نبوده را دوباره از سر بگیرند، آنها با استفاده از مهندسی معکوس از روی چیپ های شرکت IBM سعی میکنند این کار را انجام دهند...