

داستان در مورد زنی بنام اِوی است که مدیر تدارکات یک شرکت می باشد. یک روز اِوی با مردی بنام خاویر دیدار میکند و فوراً عاشق او می شود. خاویر یک آدم خوشگذران و آزاد است و همیشه به دنبال هیجان می باشد. اِوی متوجه می شود که خاویر با این طرز تفکر زندگی میکند که باور دارد تا چند وقت دیگر آخرالزمان فرا می رسد...


کاراگاه مخفی، گریس، با نفوذ به یکی از بزرگترین گروه خلافکاران شهر بدنبال کسب اطلاعات درباره رئیس این گروه به نام جیمی بود که در این میان پسرش بدست افراد ناشناسی ترور میشود. گریس که خود را مقصر این اتفاق میداند حاضر است دست به هر کاری بزند تا قاتل فرزند خود را پیدا کند. اما از طرفی وضعیت روحی و روانی او در حد مطلوبی نیست و پلیس وی را بطور موقت از فعالیت کنار میگذارد اما گریس دست بردار نیست و سرخود بار دیگر وارد گروه خلافکاران میشود ولی اینبار مشکلات جدیتری در انتظار اوست...

در اواخر جنگ جهانی دوم، سربازان روسی با فشار آوردن به آلمان شرقی، باعث شدند که نازی ها با ایجاد یک آزمایشگاه مخفی با همکاری دکتر ویکتور فرانکشتاین، ارتشی از سوپر سرباز ها ایجاد کنند. کار این آزمایشگاه به این شکل بود که از قسمت های مختلف افرادی که اعضای خود را از دست داده اند برای بخیه زدن به دیگر سربازها استفاده می کرد...