"گورچا" پیش از رفتن به جنگ، فرزندانش را با صدایی نگران خطاب میکند: «فرزندان عزیزم، منتظر بازگشت من برای شش روز باشید. اگر بعد از این مدت بازنگشتم، دعای درگذشت مرا بخوانید، زیرا این ...
"دمین" با مادر پزشک اش "ماریان" زندگی میکند و پدرش در ارتش مشغول به خدمت است. "دمین" با پسری بنام "توماس" مشکل دارد که اتفاقاً بیمار مادرش است. تا اینکه یک روز مادر "دمین" از "توماس" دعوت می کند که پیش آنها بیاید و با آنها زندگی کند...
قصه برگرفته از رمانی به همین نام اثر ژان تیله میباشد و درباره خانوادهای است که فروشگاهی که لوازم مورد نیاز برای خودکشی را میفروشد، اداره میکنند. اما بعد از به دنیا آمد فرزند، خانواده تمرکزش بروی کار را از دست میدهد. فرزندی که هر کسی اطرافش باشد را خوشحال میسازد…